حاج منصور ارضی

سر خاك تو بی خبر آمدم

413
7
سر خاك تو بی خبر آمدم
عزا دارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما به سر آمدم

سر آمد غم هجر دوری بس است
صبوری صبوری صبوری بس است

رسیدم كه با یار صحبت كنم
شه بی سرم را زیارت كنم
نگاهی كنی و نگاهت كنم
اگر اذن دادی شكایت كنم

به نیزار قلبم جز آتش نبود
سفر رفتی ای یار رسمش نبود

تو رفتی و دنیا به من بد گذشت
به هر لحظه هر جا به من بد گذشت
در این روز و شب ها به من بد گذشت
خلاصه كه آقا به من بد گذشت

نگو گریه كافیست صبرت كجاست
عزیز دلم سنگ قبرت كجاست

چهل روز یاد تنت سوختم
به یاد زمین خوردنت سوختم
ز داغ به نی رفتنت سوختم
و با كهنه پیراهنت سوختم

همین كه دلم سمت گودال رفت
دوباره ز غم زینب از حال رفت

خبر داری اصلا كه حیران شدم
چو موی تو بر نی پریشان شدم
پدر، مادر این یتیمان شدم
ز داغ تو هر لحظه گریان شدم

قدم از فراق تو خم شد حسین
لباس اسارت تنم شد حسین

چه امد سر خواهرت بین راه
نشستم به پای سرت بین راه
شدم یك تنه لشكرت بین راه
دیودم پی دخترت بین راه

زمین خورد و از قافله باز ماند
ز سنگینی سلسله باز ماند

نبودی و اشكم سرازیر شد
پر و بال من گیر زنجیر شد
حرم كوچه در كوچه تحقیر شد
از این غصه ها خواهرت پیر شد
غریبانه ماه شبت سنگ خورد
به پیشانی زینبت سنگ خورد

من از شهر كوفه چه ها دیده ام
غمی بد تر از كربلا دیده ام
عجب لطفی از اشنا دیده ام
به گوشت رسیده چه را دیده ام

كنیز قدیمی من ایستاد
به من نان و خرما ی خیرات داد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش