حاج محمود کریمی

سلام همسفره نمیه راهِ بی سره من

7379
38
سلام همسفره نمیه راهِ بی سره من
سلام ماهه به دریایِ خون شناوره من

گذشته است چهل روز از شهادت تو
هنوز مانده به گودال دیده ی تره من

هزار بار سرت را به نوک نی دیدم
هنوز داغِ تو یک لحظه نیست باورِ من

چو آفتاب رخت را به روی نی دیدم
درست بود همان لحظه روز محشر من

خدا گواست چه دیدم در این چهل منزل
که بود همسفرم قاتلِ برادرِ من

تنِ تو ماند زمین پیشِ چشم خواهره تو
سره تو گشت جدا پیشِ چشمِ مادره من

ز خاطرم نرود هرگز عزیز دلم
که چوب خورد به لبات در برابره من

به ذوالفقارِ زبان حمله بر عَدو کردم
چنان که مَحمِلِ من گشته بود سنگره من

گزارشاتِ سفر را ز من بپرس ولی
مَپرس از این که نیامد سه ساله دختر من
*
گمان مدار که رفتم و تو را رها کردم
چهل شب است که هر شب تو را دعا کردم

چهل شب است که دور سر تو گردیدم
چهل شب است که دائم تو را صدا کردم

به جد و مادر پهلو شکسته ام سوگند
که شام را به عزای تو کربلا کردم

چهل عُروج به هر سو که دیده بگشودم
تورا نگاه به بالای نیزه ها کردم

نشد به مقتل خون بوسه بر رُخت بزنم
تنت به دست گرفتم خدا خدا کردم

به خون سرخ تو صورت نگار میکردم
گلاب اشک به زخمت نِثار میکردم

تو در مبارزه کار امام میکردی
به زیر کوه مصیبت قیام میکردی

ز نوک نی دشمن هَماره میدیدم
که پا به پای سرم فتح شام میکردی

ز هر طرف که سرم به نیزه میدیدی
به روی غرق به خونم سلام میکردی

چقدر آیه ی لاحَول بر زبانت بود
چقدر از سر من احترام میکردی

به اشک چشم همه دوستانمان سوگند
که خواب را تو به دشمن حرام میکردی

اگر چه نخل شرف آب خورد از خونم
به جان فاطمه تا حشر از تو ممنونم
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش