یک پسر داشتم
1153
0
- ذاکر: حاج محمدرضا طاهری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: محرم
- سال: 1397
یک پسر داشتم ای وای، چه آمد سر من
رفتهای گُل پسرم، کو پسر دیگر من
آب خوش کِی رود از راه گلویم پایین
گوییا تیر سه شعبس در این حنجر من
بند قنداقه خبر میدهد از سرّ درون
دیدم آمادهی میدان شده جنگآور من
کاش میشد بفروشند کمی آب به من
حیف لبهای تو، نفرین به زر و زیور من
تشنه بودیو مرا شیر نبود اما کاش
دست کم شور نبود اشک دو چشم تَرِ من
جای اینکه به تنت خاک بریزد ای کاش
خاک میریخت علی جان پدرت بر سر من
بارالها حسین از آن عشقی که ز تو مُنفَک است میترسد
قبر اما عجیب تاریک است، پسرم کوچک است، میترسد
روی این سر چگونه سنگ لَحَد، مثل اهل قبور بگذارم
باید به جای گهواره پسرم را به گور بگذارم
اِسمع، اِفهم، علی اصغر من، این صدای گرفتهی باباست
به تن خستهام نگاه نکن، روح من هم کنار تو آنجاست
محض تسکین مادرت به تنت، کاش میشد دوباره جان بدهم
بازوی کوچکو نهیفت را، من چگونه تکان تکان بدهم
هلهل من دوباره میشکند، این فضای غریبو ساکت را
با چه رویی بخوانم ای پسرم، بر تن تو نماز میت را
سنگ پرتاب کردن این قوم، سوی آیینههای سیقلیام
بارالها خود تو شاهد باش، غیر خوبی ندیدم از علییم
خاک میریزمو نمیخواهم بزنم حرفهای آخر را
وقت غسلو حنوط تو دیدم، میدهی بوی شیر مادر را
***
رفتهای گُل پسرم، کو پسر دیگر من
آب خوش کِی رود از راه گلویم پایین
گوییا تیر سه شعبس در این حنجر من
بند قنداقه خبر میدهد از سرّ درون
دیدم آمادهی میدان شده جنگآور من
کاش میشد بفروشند کمی آب به من
حیف لبهای تو، نفرین به زر و زیور من
تشنه بودیو مرا شیر نبود اما کاش
دست کم شور نبود اشک دو چشم تَرِ من
جای اینکه به تنت خاک بریزد ای کاش
خاک میریخت علی جان پدرت بر سر من
بارالها حسین از آن عشقی که ز تو مُنفَک است میترسد
قبر اما عجیب تاریک است، پسرم کوچک است، میترسد
روی این سر چگونه سنگ لَحَد، مثل اهل قبور بگذارم
باید به جای گهواره پسرم را به گور بگذارم
اِسمع، اِفهم، علی اصغر من، این صدای گرفتهی باباست
به تن خستهام نگاه نکن، روح من هم کنار تو آنجاست
محض تسکین مادرت به تنت، کاش میشد دوباره جان بدهم
بازوی کوچکو نهیفت را، من چگونه تکان تکان بدهم
هلهل من دوباره میشکند، این فضای غریبو ساکت را
با چه رویی بخوانم ای پسرم، بر تن تو نماز میت را
سنگ پرتاب کردن این قوم، سوی آیینههای سیقلیام
بارالها خود تو شاهد باش، غیر خوبی ندیدم از علییم
خاک میریزمو نمیخواهم بزنم حرفهای آخر را
وقت غسلو حنوط تو دیدم، میدهی بوی شیر مادر را
***
نظرات
نظری وجود ندارد !