یک دست بر قباله و یک دست در هوا
173
15
- ذاکر: حسن حسینخانی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1402
یکدست بَر قَباله و یکدست در هوا
مَلعون چه بیهوا زد و چه بیهوا گرفت
از گوشوارههای تو معلوم میشود
یک ضربه زد ولی، رُخِ تو به دو جا گرفت
****
با لَخته خون چسبیده مُشتی پَر به مسمار
یعنی کبوتر خورده پُشتِ در به مسمار
آیاتِ قرآن چِکّه میکرد از دَمِ در
قطره به قطره ریخت از کوثر به مسمار
بو بُرد که پُشتِ دری، محکم لگد زد
با پا تو را کوبید آن کافر به مسمار
یک ضربه خوردی هر دو پهلویت کبود است
اینوَر به آتش خوردهای آنوَر به مسمار
تو بِینِ شعله گیرکردی مرتضیٰ سوخت
تو رو به حیدر خیره بودی حیدر به مسمار
تو شیشهی عُمرِ علی بودی شکستی
برخورد کرد آیینه سرتاسر به مسمار
یک سوّمِ سادات را از دست دادیم
لعنِ تمامِ شیعه تا محشر به مسمار
در کربلا تیرِ سهشعبه شد همین میخ
شد دوخته نای علیاصغر به مسمار
****
آرزوهایی که داشتم بعدِ تو نقش بر آب شد
کوهِ رویاهای من از بعدِ رفتنت خراب شد
قول میدم اگه وَرَق برگرده و علی نمیره
جوری لالایی بخونم حرمله گریهش بگیره
تلاش کردم
حسین اَزت بشنوه بابایی
عصای دستِ نِیزهدارایی
بیتو از این زمونه سیرم
به اِصرارِ
عمّه منم یه خورده آب خوردم
ببین برای تو هم آوردم
من میخواستم
وایسی رو پای خودت نه روی نِیزه...
****
ببین از این تَنِ من تاب رفته
و از سردردهایم خواب رفته
به نِیزهدار گفتم: بچه داری
کمی آهستهتر! او خواب رفته
مَلعون چه بیهوا زد و چه بیهوا گرفت
از گوشوارههای تو معلوم میشود
یک ضربه زد ولی، رُخِ تو به دو جا گرفت
****
با لَخته خون چسبیده مُشتی پَر به مسمار
یعنی کبوتر خورده پُشتِ در به مسمار
آیاتِ قرآن چِکّه میکرد از دَمِ در
قطره به قطره ریخت از کوثر به مسمار
بو بُرد که پُشتِ دری، محکم لگد زد
با پا تو را کوبید آن کافر به مسمار
یک ضربه خوردی هر دو پهلویت کبود است
اینوَر به آتش خوردهای آنوَر به مسمار
تو بِینِ شعله گیرکردی مرتضیٰ سوخت
تو رو به حیدر خیره بودی حیدر به مسمار
تو شیشهی عُمرِ علی بودی شکستی
برخورد کرد آیینه سرتاسر به مسمار
یک سوّمِ سادات را از دست دادیم
لعنِ تمامِ شیعه تا محشر به مسمار
در کربلا تیرِ سهشعبه شد همین میخ
شد دوخته نای علیاصغر به مسمار
****
آرزوهایی که داشتم بعدِ تو نقش بر آب شد
کوهِ رویاهای من از بعدِ رفتنت خراب شد
قول میدم اگه وَرَق برگرده و علی نمیره
جوری لالایی بخونم حرمله گریهش بگیره
تلاش کردم
حسین اَزت بشنوه بابایی
عصای دستِ نِیزهدارایی
بیتو از این زمونه سیرم
به اِصرارِ
عمّه منم یه خورده آب خوردم
ببین برای تو هم آوردم
من میخواستم
وایسی رو پای خودت نه روی نِیزه...
****
ببین از این تَنِ من تاب رفته
و از سردردهایم خواب رفته
به نِیزهدار گفتم: بچه داری
کمی آهستهتر! او خواب رفته
نظرات
نظری وجود ندارد !