حسین محمدی فام

گفت غیر از ما نبین یاری دگر، گفتم به چشم

97
1
گفت غیر از ما نبین یاری دگر، گفتم به چشم
باخبر از ما وز عالم بی خبر، گفتم به چشم

گفت من عَشَقتُهُ قَتلتُهُ، گفتم چه خوب
گفت تو عشق من، خون کن جگر، گفتم به چشم

گفت عاشق هدیه بر معشوق خود می‌آورد
گفتمش من چه بیارم گفت سر، گفتم به چشم

گفت ای سرمست کارت چیست؟ گفتم ساقی‌ام
گفت آبی بهر طفلانم ببر، گفتم به چشم

مادرم ام الوفا بوده‌است، این دانست و گفت
مَشک را پر کن خودت عطشان گذر، گفتم به چشم

دید دندان تیز کرده، تیغ دشمن بهر مشک
گفت دستت را برایش کن سپر، گفتم به چشم

دستم افتاد و گره از کار مسکن وا نشد
گفت با دندان گره وا کن پسر، گفتم به چشم

گفت جای بچه‌های فاطمه، گفتم به دل
گفت جای رفتن تیر خطر، گفتم به چشم

گفتمش من پیش مرگ شیرخوارت، گفت آه
می‌خورد اول کجا، تیر سه پر گفتم به چشم

گفت از بس چشم گفتی، چشم‌هایت چشم خورد
گفت چشم‌هایت را بپوشان از نظر، گفتم به چشم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش