سیدرضا نریمانی

هر که دیدار من سوخته جان می‌آید

86
4
 (هر که دیدار من سوخته‌جان می‌آید
 یار من نیست، پی لقمۀ نان می‌آید)2
 
 بین این مردم بد، گریه رفیق خوبی‌ست
 بهر دلداری من اشک روان می‌آید
 
 این‌همه خوبی‌شان کردم و راضی نشدند
 همه انگار که از من بدشان می‌آید
 
 (بین هر جمعیت از دور مشخص هستم
 حسن آن است که با قد کمان می‌آید)2
 
 مادرت را وسط کوچه دو دستی بزنند
 در بهار تو همان وقت خزان می‌آید
 
 قاتل مادر من پیش رویم می‌خندد
 صبر از صبر عجیبم به فغان می‌آید
 
 تا به امروز از آن کوچه نگفتم به کسی
 مگر آن فاجعه راحت به زبان می‌آید؟
 
 جعده برخیز مرا زهر بده خسته شدم
 دم افطار شده صوت اذان می‌آید
 
 برو از خانه‌ی من، من که حلالت کردم
 دارد عباس به اینجا نگران می‌آید

 تشت خونین مرا از نظرش دور کنید
 خواهر سوخته‌ام گریه‌کنان می‌آید

 اگر امروز حسین آمده دوروبر من
 (پیش او گوشه‌ی گودال سنان می‌آید)2
***
او می‌دوید و من می‌دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل

(او می‌برید و من می‌بریدم)2
او از حسین سر، من از حسین دل

لباس کهنه بپوشید زیر پیرُهنش
مگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش
 
لباس کهنه چه حاجت که زیر سمِّ ستور
تنی نماند که بپوشند جامه یا کفنش

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش