حسین محمدی فام

نقطه بودم که هزاران خط مطلب شده‌ام

48
1
نقطه بودم که هزاران خطِ مطلب شده‌ام
در بهم ریخته بودن که مرتب شده‌ام

فرش پا خورده‌ی چندین سُمِ مرکب شده‌ام
مثل مومِ عسل از حفره با عبا هم به خدا جمع نگردید تنم

کارتو با تیر و سنان ساختنو
روی تنت یه عالمه تاختنو

ابنُ الحسن بودی قتل تو رو
گردنِ جنگ جمَل انداختنو

روی زمین چرا می‌کشه دامنت
ای قاسمِ حرم چرا تقسیم شده تنت

انقده مادر منو صدا نزن
پیش نگاه عمه انقدر دست و پا نزن

شبیه سقا قدت رعنا
شبیه اکبر ارباً اربا
دامادِ دشت کربُبلا

تنت پُر از نیزه و خنجر شده
گریه‌ی من خنده‌ی لشکر شده

شیشه‌ی عطر تن تو که شکست
تمومِ کربلا معطّر شده

جز گریه بر غمت سهم چشم نشد
می‌خواستم واسه غمات مرهم بشم نشد

راهی معرکه با یه کفن شدی
به زیرِ سمُ مرکبا هم قدِ من شدی

خسوف به روی ماهت افتاد
آخر عموتم شد دشمن شاد
کینه‌ی بابات کار دستت داد

*******

بعد تو با حرم مرثیه خوانم چه کنم
یا تنی مانده به شن‌های روان را چه کنم

نوجوانیِ حسن، حیف یتیمت دیدند
پیش زهرا بدن بی‌ضربان را چه کنم

تو نگفتی که جوان مُرده عمویت چه کند
این زمین خورده‌ترین مردِ جهان را چه کند

(بیا مادر از حرم بیرون
تازه دامادت می‌رود میدون
کفن بنما بر تن قاسم شاخه شمشادت می‌رود میدون)

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش