میثم مطیعی

نظر وقتی که بر افلاک می‌کرد

658
6
نظر وقتی که بر افلاک می‌کرد
تمام عرش را غمناک می‌کرد

میان هاله‌ای از درد و اندوه
گُل خود را پیمبر خاک می‌کرد

از درد غربت داشت کوثر گریه می‌کرد
زهرا به روی قبر مادر گریه می‌کرد

خاک مزار مادرش را می‌گرفت و
با دست خود می‌ریخت بر سر، گریه می‌کرد

یاد گذشته یاد آینده، برای
این مادر و دختر پیمبر گریه می‌کرد

گرم تماشای عزاداری آن‌ها
یک گوشه‌ای آرام، حیدر گریه می‌کرد

تکرار شد این قصه امّا در دل شب
این بار زینب زار و مضطر گریه می‌کرد

..................

بابا می‌گه: آروم آروم وقتشه برگردیم به خونه
بچّه‌ها رو توو بغلش یا روی شونه‌هاش می‌شونه
راهی می‌شه ولی دلش اینجا می‌مونه

شام غریبون، اوّل قصه‌اس
اوّل گریه، اول غصه‌اس

چشمام از امشب ابر بهاره
این خونه بی تو آروم نداره

نگو که بی مادر شدیم نگو که باورم نمی‌شه
من که می‌گم خونه پر از لبخندای همیشگی‌شه
خودش در و وا می‌کنه، مثل همیشه

می‌گه که اینا همش یه خواب بود
مگه نه بابا؟ همش یه خواب بود

چشمام از امشب ابر بهاره
این خونه بی تو آروم نداره

آغوش مادر و می‌خوام، حتّی شده یه بارِ دیگه
بشه پناه گریه‌هام، حتّی شده یه بار دیگه
بهم بگه بخند برام، یه بارِ دیگه

(لبخند مادر بهار من بود
تموم دار و ندار من بود)۲

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش