حسین محمدی فام

می‌بینی بالای دستم صحرارو

106
2
می‌بینی بالای دستم صحرا رو
می‌بینی ظلمت گرفته دنیا رو
می‌بینی بین یه لشکر بابای تنهای تنها رو

تو اومدی به یاری من که ماجرا عوض شه
تا گریه‌های بی‌رمق تو آخری رجز شه

ولی با سه‌شعبه‌ای که عموتو زدن
جلو چشم من بی‌هوا گلوتو زدن

یه دفعه بدنت تکون خورد
یه دفعه زدنت دلم ریخت

چی به سرت اومد علی جان
گلوی کوچیکت بهم ریخت

لالایی لالایی عزیزم.....

به سینه می‌کوبه قلب پُر دردم
می‌میرم و زنده می‌شم با هر دَم
یه قدم از اینجا می‌رم تا خیمه امّا برمی‌گردم

می‌خوام تو رو حرم ولی رمق ندارم
باید برم یه جایی تو رو تو قلب خاک بزارم

ولی مادرت دَمِ خیمه منتظره
از این حال و روزِ من و تو بی‌خبره

منتظره تو رو ببینه
دوباره بغلت بگیره

نمی‌دونه گلوت بریده
اینجوری بیینه می‌میره

لالایی لالایی عزیزم.....

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش