میبینی بالای دستم صحرارو
106
2
- ذاکر: حسین محمدی فام
- سبک: زمینه
- موضوع: حضرت علی اصغر (ع)
- مناسبت: شب هفتم محرم
- سال: 1402
میبینی بالای دستم صحرا رو
میبینی ظلمت گرفته دنیا رو
میبینی بین یه لشکر بابای تنهای تنها رو
تو اومدی به یاری من که ماجرا عوض شه
تا گریههای بیرمق تو آخری رجز شه
ولی با سهشعبهای که عموتو زدن
جلو چشم من بیهوا گلوتو زدن
یه دفعه بدنت تکون خورد
یه دفعه زدنت دلم ریخت
چی به سرت اومد علی جان
گلوی کوچیکت بهم ریخت
لالایی لالایی عزیزم.....
به سینه میکوبه قلب پُر دردم
میمیرم و زنده میشم با هر دَم
یه قدم از اینجا میرم تا خیمه امّا برمیگردم
میخوام تو رو حرم ولی رمق ندارم
باید برم یه جایی تو رو تو قلب خاک بزارم
ولی مادرت دَمِ خیمه منتظره
از این حال و روزِ من و تو بیخبره
منتظره تو رو ببینه
دوباره بغلت بگیره
نمیدونه گلوت بریده
اینجوری بیینه میمیره
لالایی لالایی عزیزم.....
میبینی ظلمت گرفته دنیا رو
میبینی بین یه لشکر بابای تنهای تنها رو
تو اومدی به یاری من که ماجرا عوض شه
تا گریههای بیرمق تو آخری رجز شه
ولی با سهشعبهای که عموتو زدن
جلو چشم من بیهوا گلوتو زدن
یه دفعه بدنت تکون خورد
یه دفعه زدنت دلم ریخت
چی به سرت اومد علی جان
گلوی کوچیکت بهم ریخت
لالایی لالایی عزیزم.....
به سینه میکوبه قلب پُر دردم
میمیرم و زنده میشم با هر دَم
یه قدم از اینجا میرم تا خیمه امّا برمیگردم
میخوام تو رو حرم ولی رمق ندارم
باید برم یه جایی تو رو تو قلب خاک بزارم
ولی مادرت دَمِ خیمه منتظره
از این حال و روزِ من و تو بیخبره
منتظره تو رو ببینه
دوباره بغلت بگیره
نمیدونه گلوت بریده
اینجوری بیینه میمیره
لالایی لالایی عزیزم.....
نظرات
نظری وجود ندارد !