مشعل فروزِ ولایت، آیینۀ کوثرم من
1165
0
- ذاکر: حاج سعید حدادیان
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- سال: 1394
مشعل فروزِ ولایت، آیینۀ کوثرم من
زهرای زهرا خصایل، ریحانهُ الحیدرم من
هر چند هستم به ظاهر، طفلِ یتیمی سه ساله
حتی چهل سالگان را، در کودکی مادرم من
طفلم ولیکن چه طفلی، طفلِ حسینِ شهیدم
یک فاطمه صبر و ایثار، یک زینبِ دیگرم من
طفلِ صغیرِ حسینم، نی نی، سفیرِ حسینم
فریاد سرخِ ولایت، خون را پیامآورم من
ناموس بیت الولایم، شام است کربوبلایم
با یک مدینه کرامت، یک کربلا لشگرم من
وجه خدا شمعِ بزمم، ویرانه میدان رزمم
شام است تسلیمِ عزمم، از کوه محکمترم من
پیروزِ میدانِ عشقم، شمشیرِ فتحِ دمشقم
با عمۀ قهرمانم، هم گام و هم سنگرم من
با قامتِ کوچک خود، یک اسوۀ استقامت
با صورت نیلی خود، خورشیدِ روشنگرم من
یاقوت از دیده سفتم، با مردم شام گفتم
آخر چرا میزنیدم، فرزندِ پیغمبرم من
شد مصحف پیکرم پر از آیه با تازیانه
یک سورۀ کوچکم نه، قرآن زِ پا تا سرم من
من طایر قدس بودم، میخواندم و میسرودم
اکنون کنار خرابه، صید شکسته پرم من
پیوسته باب المرادم، تا حشر باب الحسینم
شهر شهادت حسین است، بر این مدینه درم من
شام بلا رزمگاهم، شمشیر من تیرِ آهم
هر قطره اشکم سپاهم، کی گفته بییاورم من
دشمن مرا هم کتک زد، بر چهره، مهر فدک زد
فهمید از روز اول، بر فاطمه دخترم من
عمرم به پایان رسیده، خون از دو چشمم چکیده
امشب زِ رنگ پریده، گل بر پدر میبرم من
میثم به دامانِ من زن، پیوسته دست توسّل
زیرا که باب الحوائج، تا دامنِ محشرم من
***
زهرای زهرا خصایل، ریحانهُ الحیدرم من
هر چند هستم به ظاهر، طفلِ یتیمی سه ساله
حتی چهل سالگان را، در کودکی مادرم من
طفلم ولیکن چه طفلی، طفلِ حسینِ شهیدم
یک فاطمه صبر و ایثار، یک زینبِ دیگرم من
طفلِ صغیرِ حسینم، نی نی، سفیرِ حسینم
فریاد سرخِ ولایت، خون را پیامآورم من
ناموس بیت الولایم، شام است کربوبلایم
با یک مدینه کرامت، یک کربلا لشگرم من
وجه خدا شمعِ بزمم، ویرانه میدان رزمم
شام است تسلیمِ عزمم، از کوه محکمترم من
پیروزِ میدانِ عشقم، شمشیرِ فتحِ دمشقم
با عمۀ قهرمانم، هم گام و هم سنگرم من
با قامتِ کوچک خود، یک اسوۀ استقامت
با صورت نیلی خود، خورشیدِ روشنگرم من
یاقوت از دیده سفتم، با مردم شام گفتم
آخر چرا میزنیدم، فرزندِ پیغمبرم من
شد مصحف پیکرم پر از آیه با تازیانه
یک سورۀ کوچکم نه، قرآن زِ پا تا سرم من
من طایر قدس بودم، میخواندم و میسرودم
اکنون کنار خرابه، صید شکسته پرم من
پیوسته باب المرادم، تا حشر باب الحسینم
شهر شهادت حسین است، بر این مدینه درم من
شام بلا رزمگاهم، شمشیر من تیرِ آهم
هر قطره اشکم سپاهم، کی گفته بییاورم من
دشمن مرا هم کتک زد، بر چهره، مهر فدک زد
فهمید از روز اول، بر فاطمه دخترم من
عمرم به پایان رسیده، خون از دو چشمم چکیده
امشب زِ رنگ پریده، گل بر پدر میبرم من
میثم به دامانِ من زن، پیوسته دست توسّل
زیرا که باب الحوائج، تا دامنِ محشرم من
***
نظرات
نظری وجود ندارد !