ماه هم بعد ابالفضل ندارد لطفی
192
4
- ذاکر: حسن حسینخانی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- سال: 1402
ماه هم بعد ابالفضل ندارد لطفی
پس از اینم تو بیا اینم قمرم بشکن
این چه ماهی است که در هر گذری سوخت و ساخت
روی نی بند نشد گردن اسبش انداخت
نشستهاند به راه وستادند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت
سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت
مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست
که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت
رسان به تربت زهرا سلام ما و بگو
بده ز دور جواب سلام زوّارت
سری ز پنجرهی خانهات در آر و ببین
به صد امید نشستیم پشت دیوارت
***
این نامه را به جوهر کینه نوشتهام
از روزهای خوب مدینه نوشتهام
روزی که اختیار به دست سقیفه بود
روزی که چشممان به ردای خلیفه بود
غیر از علی و فاطمه همراهمان شدند
اهل مدینه لشکر خودخواهمان شدند
از این جهت روانه شدم سمت خانهاش
گرد آمدیم پشت در آشیانهاش
پشت سرم مهاجر و انصار آمدند
حتی به یاریام در و دیوار آمدند
هر لحظه لحظه بیشتر و بیشتر شدیم
در پیش چشم فاطمه سیصد نفر شدیم
گفتم: علی خانهنشین را خبر کنید
مثل بقیه بیعت بیدردسر کنید
گفتم: که ختم قائله در دست حیدر است
بیعت علی اگر نکند کار، ابتر است
آمد صدای فاطمه از پشت در به گوش
میگفت از امامت و حق پسر عموش
حکم ولایت ازلی را به ما نداد
یک تار موی شخص علی را به ما نداد
گفتم به حال خویش نباید رها شود
وقتش رسیده شعلهی آتش به پا شود
در بین دود فکر علی بود فاطمه
همواره گرم ذکر علی بود فاطمه
گرم حمایت از علیاش عاشقانه بود
تنها علاج کار فقط تازیانه بود
پس از اینم تو بیا اینم قمرم بشکن
این چه ماهی است که در هر گذری سوخت و ساخت
روی نی بند نشد گردن اسبش انداخت
نشستهاند به راه وستادند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت
سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت
مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست
که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت
رسان به تربت زهرا سلام ما و بگو
بده ز دور جواب سلام زوّارت
سری ز پنجرهی خانهات در آر و ببین
به صد امید نشستیم پشت دیوارت
***
این نامه را به جوهر کینه نوشتهام
از روزهای خوب مدینه نوشتهام
روزی که اختیار به دست سقیفه بود
روزی که چشممان به ردای خلیفه بود
غیر از علی و فاطمه همراهمان شدند
اهل مدینه لشکر خودخواهمان شدند
از این جهت روانه شدم سمت خانهاش
گرد آمدیم پشت در آشیانهاش
پشت سرم مهاجر و انصار آمدند
حتی به یاریام در و دیوار آمدند
هر لحظه لحظه بیشتر و بیشتر شدیم
در پیش چشم فاطمه سیصد نفر شدیم
گفتم: علی خانهنشین را خبر کنید
مثل بقیه بیعت بیدردسر کنید
گفتم: که ختم قائله در دست حیدر است
بیعت علی اگر نکند کار، ابتر است
آمد صدای فاطمه از پشت در به گوش
میگفت از امامت و حق پسر عموش
حکم ولایت ازلی را به ما نداد
یک تار موی شخص علی را به ما نداد
گفتم به حال خویش نباید رها شود
وقتش رسیده شعلهی آتش به پا شود
در بین دود فکر علی بود فاطمه
همواره گرم ذکر علی بود فاطمه
گرم حمایت از علیاش عاشقانه بود
تنها علاج کار فقط تازیانه بود
نظرات
نظری وجود ندارد !