لطف مولاست نوکرش باشم
577
9
- ذاکر: ابوذر روحی
- سبک: شعر آخر
- موضوع: امام حسین (ع)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1402
لطف مولاست نوکرش باشم
و برایش نفس نفس بزنم
پدرم کرده وقف روضه مرا
هم غلام حسین، هم حسنم
کودکی بیشتر نبودم که
مادرم بین روضه شیرم داد
مادرم اشک بین شیرم کرد
برکت حق به این معامله باد
زلف منرا گره به زلف زدند
پای دربندِ این کمند شدم
تا قدم از قدم گذارم پیش
یاعلی گفتمو بلند شدم
ماهها پشت هم گذشت و گذشت
و دلآشوب و خانهی غم شد
پدر آهسته گفت در گوشم
که عزیزدلم مُحرم شد
مادرم گفت روز تاسوعا
که سپردم تورا به دست عمو
پدرم بین نوحهخوانی گفت
جان بابا بگو حسین، بگو
مادرم گریه کرد و گفت رباب
پدرم روضه خواند در گوشم
و از آن روز در غم ارباب
هر مُحرم سیاه میپوشم
در لباس سیاهِ هیئتیام
گوئیا چیز دیگری میدید
بأبیأنتَ را که میخواندم
پدرم بین گریه میخندید
من نفهمیدم آن چه شیری بود
که برای حسین در به درم
سالها رفت و ماند پرسش من
خندهی بین گریهی پدرم
سالها بعد، بعد از آن دوران
کلبهی کوچکی منوّر شد
و به لطف و نگاه مولا بود
همسر مومنی که مادر شد
ماهها پشت هم گذشت و شدیم
مثل هر سال جرعهنوش حسین
و مُحرم رسید از راهو
پسرم شد سیاهپوش حسین
در دل مجلس عزای حسین
من جواب سوال را دیدم
با نگاهی به اشک فرزندم
وسط اشک و روضه خندیدم
نور و رحمت به شیر مادرمو
لقمهی پاک سفرهی پدرم
لطف مولا همیشه همرهشان
و دوجمله برای تو پسرم:
نذر کردم که نوکرش باشی
و برایش نفس نفس بزنی
پسرم وقف روضهات کردم
هم غلام حسین، هم حسنی
دو آرزو به دل مادر جوانش ماند
کفن برای حسینو، حرم برای حسن
حسین آقام
و برایش نفس نفس بزنم
پدرم کرده وقف روضه مرا
هم غلام حسین، هم حسنم
کودکی بیشتر نبودم که
مادرم بین روضه شیرم داد
مادرم اشک بین شیرم کرد
برکت حق به این معامله باد
زلف منرا گره به زلف زدند
پای دربندِ این کمند شدم
تا قدم از قدم گذارم پیش
یاعلی گفتمو بلند شدم
ماهها پشت هم گذشت و گذشت
و دلآشوب و خانهی غم شد
پدر آهسته گفت در گوشم
که عزیزدلم مُحرم شد
مادرم گفت روز تاسوعا
که سپردم تورا به دست عمو
پدرم بین نوحهخوانی گفت
جان بابا بگو حسین، بگو
مادرم گریه کرد و گفت رباب
پدرم روضه خواند در گوشم
و از آن روز در غم ارباب
هر مُحرم سیاه میپوشم
در لباس سیاهِ هیئتیام
گوئیا چیز دیگری میدید
بأبیأنتَ را که میخواندم
پدرم بین گریه میخندید
من نفهمیدم آن چه شیری بود
که برای حسین در به درم
سالها رفت و ماند پرسش من
خندهی بین گریهی پدرم
سالها بعد، بعد از آن دوران
کلبهی کوچکی منوّر شد
و به لطف و نگاه مولا بود
همسر مومنی که مادر شد
ماهها پشت هم گذشت و شدیم
مثل هر سال جرعهنوش حسین
و مُحرم رسید از راهو
پسرم شد سیاهپوش حسین
در دل مجلس عزای حسین
من جواب سوال را دیدم
با نگاهی به اشک فرزندم
وسط اشک و روضه خندیدم
نور و رحمت به شیر مادرمو
لقمهی پاک سفرهی پدرم
لطف مولا همیشه همرهشان
و دوجمله برای تو پسرم:
نذر کردم که نوکرش باشی
و برایش نفس نفس بزنی
پسرم وقف روضهات کردم
هم غلام حسین، هم حسنی
دو آرزو به دل مادر جوانش ماند
کفن برای حسینو، حرم برای حسن
حسین آقام
نظرات
نظری وجود ندارد !