حسن حسینخانی

قصد کرده‌ست تمام جگرم را ببرد

423
26
قصد کرده است تمام جگرم را ببرد
با خودش دلخوشی دور و برم را ببرد

من همین خوش قدوبالای حرم را دارم
یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد

دسترنج همه‌ی زحمت من این آهو است
چقدر چشم نشسته ثمرم را ببرد

تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش
می‌شود باد برایش خبرم را ببرد

نیزه دنبال دلم بود تنش را می‌گشت
قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد

جان من قول بده دست به مویت نزنی
مقنعت باز شود بال و پرم را ببرد

به سرو گفت کسی میوه‌ای نمیاری
جواب داد که آزادگان تویی دستم

برای راه حق برفتن سعدیا بسیار
که ره به عالم دیوانگی نداستند

تو برو خیمه خودم پشت سرت می‌آیم
چه نیازی است کسی محتضر مرا

دست و پا گیر شدم بس که زمین می‌افتم
یک نفر زود تن دردسرم را ببرد

همه سرمایه‌ام این است که غارت شده‌ام
چه خیالی است کسی جنس حرم را ببرد؟

صد پسر خواسته بودم ز خدا آخر داد
صد علی داد به من تا که سرم را ببرد
***
اگه برگردی به خیمه بعد از این
دیگه از خودم جدات نمی‌کنم
نمی‌خواد جواب سلاممو بدی
پا نکش دیگه صدا نمی‌کنم
***
بیا برادر پیرم به خیمه برگردیم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش