قسم به دیدهی یعقوب و بوی پیرهنی
1964
15
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امام رضا (ع)
- مناسبت: ولادت امام رضا علیه السلام
- سال: 1397
قسم به دیدهی یعقوب و بوی پیرهنی
قسم به شوق اُویس و به جَذبهای یمنی
قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی
قسم به وعدهی شیرینِ (مَن یَمُت یَرَنی)
که ایستاده بمیرم به احترامِ علی
علی امام من است و منم غلام علی
فقط علیست که باید خود انتخاب کند
مرا بنا کند اول و یا خراب کند
به ذَرّه گر نظرِ لطف، بوتُراب کند
به آسمان رَوَد و کارِ آفتاب کند
علیست نعرهی طوفانیام خدا را شکر
رسید امامِ خراسانیام خدا را شکر
مرا کِشاند قراری هزار شکر آقا
مرا رساند قطاری هزار شکر آقا
رسیدهام پِیِ کاری هزار شکر آقا
دوباره این حرم آری هزار شکرآقا
رسیدهام بتکانی مرا ز غیر رضا
رسیدهام که شَوم عاقبت به خیرِ رضا
در این شلوغیِ زائز، یک آشنا کافیست
در این هجومِ ملائک همین دعا کافیست
برای اینهمه غم، یک رضا رضا کافیست
برای اذنِ دُخولم سلامِ ما کافیست
که اَلسلامُ علیٰ، یَابنَ فاطمه آقا
که یا امامرضا، یَابنَ فاطمه آقا
میان آینه کاری و شمسه کاریها
میان اینهمه خادم، میان زاریها
کنار زمزمهها درجَوارِ قاریها
رسیدهام پس از این ثانیه شماریها
میان اینهمه گیرَم که آخری باشم
چه میشود که برای تو حِنیَری باشم
اگر نبود درِ این حَرم پناه نبود
برای شانهی ما هیچ تکیهگاه نبود
اگر نبود علی کعبه قبلهگاه نبود
اگر نبود رضا، دل که روبه راه نبود
هزار شکر که مشهد هوای مارا داشت
اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت؟
رسیدهام برسانی مرا به میقاتت
مرا ببر به نهانخانهی ملاقاتت
بِبَر کنارِ خدا تا ظهور آیاتت
مرا شراب کن از، مَستیِ مناجاتت
پرستشی که مدام است، مِی پرستیِ ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مَستیِ ماست
شبی که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد
شبی که از روی چرخش، بلند شد آن مرد
شبی که از سرطانش خلاص شد بیدرد
شبی که دخترکی لال تا زبان واکرد
به گریه گفت پدر، نام مادرش بردی
چرا شکایتِ آقا به خواهرش بردی؟
(شبی که باز برای گدایی آمده بود) ۲
دوباره پیشِ تو آن روستایی آمده بود
شبی که بعدِ دوماه از جدایی آمده بود
که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود
رسید و گفت که سَر زیرِ دِین آوردم
سلامی از حَرَمینِ حسین آوردم
اگر ز گرمیِ ما دشت سیستان گرم است
تمام خاکم از این خاکِ آستان گرم است
هزار شُکر، تو هستی و پشتمان گرم است
چه غم که سیدِ ما سیدی خراسانیست
و این فلات پُر از لشکری سلیمانیست
بگو به بانگِ مگس این عقابِ اَلوَند است
که این دیار، پُر از قُلهی دماوند است
رضاست آنکه بر این خاک، سایه افکندهست
بگو به آل سعود و یهود بازندهست
بگو به دشمنِ ایران مگو خیال دگر
قرارِ ماهمه تا بیست و چند سال دگر
قسم به شوق اُویس و به جَذبهای یمنی
قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی
قسم به وعدهی شیرینِ (مَن یَمُت یَرَنی)
که ایستاده بمیرم به احترامِ علی
علی امام من است و منم غلام علی
فقط علیست که باید خود انتخاب کند
مرا بنا کند اول و یا خراب کند
به ذَرّه گر نظرِ لطف، بوتُراب کند
به آسمان رَوَد و کارِ آفتاب کند
علیست نعرهی طوفانیام خدا را شکر
رسید امامِ خراسانیام خدا را شکر
مرا کِشاند قراری هزار شکر آقا
مرا رساند قطاری هزار شکر آقا
رسیدهام پِیِ کاری هزار شکر آقا
دوباره این حرم آری هزار شکرآقا
رسیدهام بتکانی مرا ز غیر رضا
رسیدهام که شَوم عاقبت به خیرِ رضا
در این شلوغیِ زائز، یک آشنا کافیست
در این هجومِ ملائک همین دعا کافیست
برای اینهمه غم، یک رضا رضا کافیست
برای اذنِ دُخولم سلامِ ما کافیست
که اَلسلامُ علیٰ، یَابنَ فاطمه آقا
که یا امامرضا، یَابنَ فاطمه آقا
میان آینه کاری و شمسه کاریها
میان اینهمه خادم، میان زاریها
کنار زمزمهها درجَوارِ قاریها
رسیدهام پس از این ثانیه شماریها
میان اینهمه گیرَم که آخری باشم
چه میشود که برای تو حِنیَری باشم
اگر نبود درِ این حَرم پناه نبود
برای شانهی ما هیچ تکیهگاه نبود
اگر نبود علی کعبه قبلهگاه نبود
اگر نبود رضا، دل که روبه راه نبود
هزار شکر که مشهد هوای مارا داشت
اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت؟
رسیدهام برسانی مرا به میقاتت
مرا ببر به نهانخانهی ملاقاتت
بِبَر کنارِ خدا تا ظهور آیاتت
مرا شراب کن از، مَستیِ مناجاتت
پرستشی که مدام است، مِی پرستیِ ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مَستیِ ماست
شبی که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد
شبی که از روی چرخش، بلند شد آن مرد
شبی که از سرطانش خلاص شد بیدرد
شبی که دخترکی لال تا زبان واکرد
به گریه گفت پدر، نام مادرش بردی
چرا شکایتِ آقا به خواهرش بردی؟
(شبی که باز برای گدایی آمده بود) ۲
دوباره پیشِ تو آن روستایی آمده بود
شبی که بعدِ دوماه از جدایی آمده بود
که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود
رسید و گفت که سَر زیرِ دِین آوردم
سلامی از حَرَمینِ حسین آوردم
اگر ز گرمیِ ما دشت سیستان گرم است
تمام خاکم از این خاکِ آستان گرم است
هزار شُکر، تو هستی و پشتمان گرم است
چه غم که سیدِ ما سیدی خراسانیست
و این فلات پُر از لشکری سلیمانیست
بگو به بانگِ مگس این عقابِ اَلوَند است
که این دیار، پُر از قُلهی دماوند است
رضاست آنکه بر این خاک، سایه افکندهست
بگو به آل سعود و یهود بازندهست
بگو به دشمنِ ایران مگو خیال دگر
قرارِ ماهمه تا بیست و چند سال دگر
نظرات
نظری وجود ندارد !