عرش را با ماه و با خورشید روشن کردهاند
3839
37
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: جشن ازدواج حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السلام
- مناسبت: ازدواج حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام
- سال: 1401
عرش را با ماه و با خورشید، روشن کردهاند
آسمانیها لباس نور، بر تن کردهاند
عالم افلاک را گلزار و گلشن کردهاند
با حریر ابرها راهی معیّن کردهاند
شد خدا بانی و عاقد، حضرت پیغمبر است
لحظهی پیوستن نادعلی و کوثر است
سر به زیر و عشق دارد در نگاهش انعکاس
با وقاری فاطمی، محجوب! با احساس خاص
میدرخشد بر سرش یک تاج گل از جنس یاس
کوری چشمان بدخواهان، بخوان توحید و ناس
گفت پیغمبر: برای من همین شد افتخار
لافتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار
زیر لب میگفت زهرا: هست همتایم علی
شد ولیالله و یار هر دو دنیایم علی
قامتش اللهاکبر دارد آقایم علی
رخت دامادی چه میآید به مولایم علی
خواند أنکحت و زوّجت، پیمبر خطبه را
حضرت زهرا بلی را گفت به شیرخدا
لحظهی دیدار بود و عشق، ناب ناب شد
دست پیغمبر وساطت کرد و، فتحالباب شد
مصحف و نهجالبلاغه، عاشق و بیتاب شد
قند عالم در دل زهرا و حیدر آب شد
دست در دست هم آوردند و شد حبلالمتین
حضرت امّابیها با أمیرالمؤمنین
در زمین پیچیده عطر عود و اسپند و گلاب
در نخستین لحظهی پیوند غیرت با حجاب
چشم زهرا خیره شد بر چشمهای بوتراب
شد جهازش آینه، مهریهاش قرآن و آب
دست خالی آمدم، آمد خدا عیدی به دست
یک نخ از چادر عروسش، عالمی را کافی است
آسمانیها لباس نور، بر تن کردهاند
عالم افلاک را گلزار و گلشن کردهاند
با حریر ابرها راهی معیّن کردهاند
شد خدا بانی و عاقد، حضرت پیغمبر است
لحظهی پیوستن نادعلی و کوثر است
سر به زیر و عشق دارد در نگاهش انعکاس
با وقاری فاطمی، محجوب! با احساس خاص
میدرخشد بر سرش یک تاج گل از جنس یاس
کوری چشمان بدخواهان، بخوان توحید و ناس
گفت پیغمبر: برای من همین شد افتخار
لافتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار
زیر لب میگفت زهرا: هست همتایم علی
شد ولیالله و یار هر دو دنیایم علی
قامتش اللهاکبر دارد آقایم علی
رخت دامادی چه میآید به مولایم علی
خواند أنکحت و زوّجت، پیمبر خطبه را
حضرت زهرا بلی را گفت به شیرخدا
لحظهی دیدار بود و عشق، ناب ناب شد
دست پیغمبر وساطت کرد و، فتحالباب شد
مصحف و نهجالبلاغه، عاشق و بیتاب شد
قند عالم در دل زهرا و حیدر آب شد
دست در دست هم آوردند و شد حبلالمتین
حضرت امّابیها با أمیرالمؤمنین
در زمین پیچیده عطر عود و اسپند و گلاب
در نخستین لحظهی پیوند غیرت با حجاب
چشم زهرا خیره شد بر چشمهای بوتراب
شد جهازش آینه، مهریهاش قرآن و آب
دست خالی آمدم، آمد خدا عیدی به دست
یک نخ از چادر عروسش، عالمی را کافی است
نظرات
نظری وجود ندارد !