سیدرضا نریمانی

صدایت می‌زنم یا قاضی‌الحاجات

1321
19
صدایت می‌زنم
یا قاضی الحاجات، پنهانی
صدایت می‌زنم
با حال اندوه و پشیمانی

صدایت می‌زنم
یا اَیُّهَا الرَّحمٰن، نگاهی کن
نگاهی کن
به حال و روز من، این نابسامانی

اگرچه من نمک‌گیری
نمک‌نشناس هستم، باز
نیاوردی به رویم
راه دادی‌ام به مهمانی

به تو رو می‌زنم
با کوله‌باری از گناهانم
به تو رو می‌زنم
ای مهربان، رو برنگردانی

بگو درد دِل خود را
به غیر از تو به که گویم
تویی که دردهایم
را نگفته نیز می‌دانی

پر و بالم به چنگ نَفسِ
سرکش سخت درگیر است
قفس تنگ و نفس گیر است
وای از مرغ زندانی

دلم لَم یَزرعِ اندوه‌خیزی
از گناهان است
ندیده تا به این لحظه به خود
یک قطره بارانی

نماز و روزه‌های
ناقصم بوی ریا دارد
به قرآن که خجالت دارد
این طرز مسلمانی

مناجات بدونِ اشک را
هرگز نمی‌خواهم
مرا ای کاش با هر
یا الهی‌ام بگریانی

مگیر این نعمتِ
چشم تر و آشفته‌ حالی را
وگرنه بنده‌ی خاطی
ندارد راه جبرانی

در آتش هم بیندازی
بگویم، دوستت دارم
دلت می‌آید آیا
عاشق خود را بسوزانی

خدایا این گنه‌کار
از عذاب قبر می‌ترسد
از آن اوقات تنهایی
از آن ساعات ظلمانی

تو را جان علی موسی الرضا
با من مدارا کن
به حق بوسه‌ام
بر مضجع شاه خراسانی

دم افطارها
با کام تشنه روضه می‌چسبد
بخوانی روضه‌ها‌ی
تشنگیِ شاه عطشانی

لبش ذکر خدا می‌گفت
لعنت بر سنان مست
لبش ذکر خدا می‌گفت
وای از نیزه‌ی آنی

صدای استخوان‌هایش
تمام عرش را لرزاند
به زیر سُم مَرکَب
زیر و رو شد جسم عریانی

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش