علی کرمی

شمع ها از پای تا سر سوخته

382
8
شمع‌ ها از پای تا سر سوخته
مانده یک پروانه‌ی پر سوخته

نام آن پروانه عبدالله بود
اختری تابنده‌تر از ماه بود

صورتش مانند بابا دل‌گشا
دست‌ های کوچکش مشکل‌ گشا

پیش رو زهرا خریدارش شده
پشت سر عمه گرفتارش شده

بر گرفته آستینش را به چنگ
کی کمر بهر شهادت بسته تنگ

ای دو صد دامت به پیش رو نرو
این همه صیاد و یک آهو نرو

تو گل و صحرا پر از خار و خس است
بهر ما داغ علی اصغر بس است

دشمن این‌جا گر ببیند طفل شیر
شیر اگر خواهد زند او را به تیغ

با شهامت گفت آن ده ساله مرد
طفل ما هرگز نترسد از نبرد

بی عمو ماندن همه شرمندگی است
با عمو مردن کمال زندگی است

تشنگی با او لب دریا خوش است
آب اگر او تشنه باشد آتش است

عمه جان در تاب و تب افتاده‌ام
آخر از قاسم عقب افتاده‌ام

عمه جان بنگر عموی نازنین
تشنه و زخمی فتاده بر زمین

جان عمه بود و هستم را نگیر
وقت جان بازی است دستم را نگیر

---

عمه جانِ مادرت بزار برم
تا به داد زخم پهلوش برسم
سنگ‌های بدی زدند بزار برم
به جراحات‌های اَبروش برسم

واسه تشنگیش می‌خوام تو قتلگاه
عکس قطره های بارون بکشم
هی تقلّا می‌کنه بزار برم
از گلوش نیزه رو بیرون بکشم

---

خودم دیدم یکی نیزه فرو کرد
یکی هم در کنارش های و هو کرد
غرورم زیر پا افتاد وقتی
تو را با پای نحسش پشت و رو کرد


یکی با نیزه‌اش از پشت می‌زد
یکی با چکمه و با مشت می‌زد
خودم دیدم سنان و شمر و خولی
عمویم را به قصد کشت می‌زد


ز خون گل‌رنگ شد آئینه‌ی او
فرو شد نیزه در گنجینه‌ی او
الهی کور گردم تا نبینم
زند قاتل لگد بر سینه‌ی او


دیدم که چطور پشت پا می‌خوردی
تیغ از چپ و راست بی هوا می‌خوردی
چیزی که عمو دل مرا می‌سوزاند
این بود که ضربه با عصا می‌خوردی

---

کوفی گرفته کینه‌ی تو
می‌شکنه آئینه‌ی تو
اون قدر غریبی که باید شه
جا خوش کنه روی سینه‌ی تو

---

بشکند پایت شکست آئینه‌اش
پیش من منشین به روی سینه‌اش

دید گل را در میان خارها
می‌دهد‌ش خار ها آزارها

یک نفر با نیزه بر او می‌زند
نیزه را دائم به پهلو می‌زند

سنان رسید و سِنان را فرو به پهلو کرد

---

اومد میدون سرباز جامونده
وا کن آغوش ای زیر پا مونده

---

تشنه بود و کسی آبش نمی‌داد
دیگه کم کم عمو داشت می‌شد بیهوش
شمر و دیدم که خیلی بد شدش
چکمه رو فشار می‌داد روی پهلوش

---

ای وای من مظلوم آقای من

از تو خیمه تیر آخر میاد
از تنم سپر برات در میاد
می‌تونم شمر و معطل کنم
این یه دونه که ازم بر میاد

نمی‌زارم بگن لشگر نداری
نمی‌تونم ببینم سر نداری
من این‌جا اومدم تا پرپرت‌شم
نزارم حس کنی اکبر نداری

---

این‌جا پر از تیر و سنان و سنگ نیزه است
از تنگی جایت خبر دارم عمو جان

شمر لعنتی برو پا پس بکش
از تن عزیز زهرا دست بکش
عمو جون من جلوشون و می‌گیرم
قربونت بشم یکم نفس بکش


اومدم تا مشکل ها رو حل کنم
تا به حرفای بابام عمل کنم
حالا که دستی ندارم عمو جون
چجوری دیگه تو رو بغل کنم


گفته بودم خودم و نشون میدم
پاش بیفته برا تو خون می‌دم
عاقبت به خیر شدن همین‌ که من
من دارم روی سینه‌ی تو جون می‌دم


در طول مسیر ای عمو غوغا بود
انگار سر کشتن تو دعوا بود
یک لحظه نگاه من به پشتم افتاد
ای وای که عمه زینبم تنها بود


هر چه او بیشتر نفس می‌زد
بیشتر می‌زدند زینب را

---

قربان نگاه تو که حر را حر کرد
سنگی به سرت خورد و من را دل‌خور کرد
دستم که به پوست شد عمو آویزان
بوی حسنت کرببلا را پر کرد


از سر گذشتن سر گذشت عاشقان است
شرمنده‌ام پیش تو سر دارم عمو جان
دست شکسته حاصل دست بریده‌ست
این ارث را از پشت در دارم عمو جان

---

یه جوری زدم که دیگه پا نشه
یه جوری زدم که علی بشکنه
نگفتم که ریحانه‌ی مصطفی است
نگفتم ظریفه نگفتم زنه

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش