(شب ششم) دعای ابوحمزه ثمالی از (اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ...)
1279
2
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: مناجات
- موضوع: ادعیه و زیارات
- مناسبت: شب ششم ماه رمضان
- سال: 1399
عاشقان از یار میگفتند از من صبر رفت
زیر باران گریه کردم آبِروی ابر رفت
گفت عریان بودی و با نیزهها پوشاندنت
گریهی بر تشنه آمد گریه بر قبر رفت
مادرم خورده زمین تا که تو را دیده چرا ؟
قاتلت اینهمه از قتل تو ترسیده چرا ؟
بوسه بر زیر گلوی تو فقط حق من است
نیزهای حق مرا خورده بوسیده چرا ؟
مگر این آب روان مهریهی زهرا نیست؟
پسر مادر من با لب خشکیده چرا؟
نکند شمر دوباره به تنت سر زده است
بَند بَند تن عریان تو پاشیده چرا ؟
هرچه کردم نشد آخر که بلندت بکنم
آه بر روی زمین جسم تو چسبیده چرا ؟
آفتاب از تن عریان شدهات شرم نکرد
به تن بی سر تو یکسره تابیده چرا ؟
زیر باران گریه کردم آبِروی ابر رفت
گفت عریان بودی و با نیزهها پوشاندنت
گریهی بر تشنه آمد گریه بر قبر رفت
مادرم خورده زمین تا که تو را دیده چرا ؟
قاتلت اینهمه از قتل تو ترسیده چرا ؟
بوسه بر زیر گلوی تو فقط حق من است
نیزهای حق مرا خورده بوسیده چرا ؟
مگر این آب روان مهریهی زهرا نیست؟
پسر مادر من با لب خشکیده چرا؟
نکند شمر دوباره به تنت سر زده است
بَند بَند تن عریان تو پاشیده چرا ؟
هرچه کردم نشد آخر که بلندت بکنم
آه بر روی زمین جسم تو چسبیده چرا ؟
آفتاب از تن عریان شدهات شرم نکرد
به تن بی سر تو یکسره تابیده چرا ؟
نظرات
نظری وجود ندارد !