مهدی رسولی

سحر از واژگان لبخند است

2059
30
سحر از واژگان لبخند است
که به روح خدا همانند است

شب تبعید درس خون می‌گفت
پیر در خطبه جنون می‌گفت

ظلم بی دردسر نخواهد ماند
شب حق بی سحر نخواهد ماند

شب زندان اگر چه تاریک است
بشتابید صبح نزدیک است

دیرمان گفت کربلا اینجاست
مرگ بر کدخدا خدا اینجاست

شب نماز مصاف باید کرد
با خدا ائتلاف باید کرد

پیر ما گفت عشق سوزان است
نوبت غیرت جوانان است

پیر ما در غریبی‌اش گل کرد
درد را طعنه را تحمل کرد

سر زد از ابر جلوه‌ی ایزد
صبح در چش ما نفس می‌زد

سحر از وارثان لبخند است
که به روح خدا همانند است

سحر آیینه زار مردم شد
جلوه آغاز شد هوس گم شد

پیر ما خاک نال بلبل کرد
جز جز زمانه را پل کرد

داغ در باغ لاله‌ها گم کرد
پیر ما بر خدا توکل کرد

برد ز از عشق آفتابی شد
ابر و باران هم انقلابی شد

بهمنی از ترانه شد ایران
غزلی عاشقانه شد ایران

پیر ما گفت عشق سوزان است
نوبت غیرت جوانان است

از شب و ماه و گریزی نیست
پیش من سنگ زر پچیزی نیست

داغ در باغ لاله‌ها گل کرد
پیر ما بر خدا توکل کرد

دل به نور امید باید داد
پای پرچم شهید باید داد

بیگانه اشک شبنم ماست
خون ما رنگ سرخ پرچم ماست

راز تشنه لبی خواهم گفت
گله با اجنبی نخواهم گفت

پای دین پای عشق بی‌سر شد
وطن ما شهید پرور شد

غمزه از واجبات عینی بود
پیر خوش زخمیان خمینی بود

کربلا از صدا نمی‌افتد
علم از دست ما نمی‌افتد

یه پیر رزمنده یه مرد ربانی
وصیتش این بود با جوون ایرانی

خون دادیم جوون دادیم
که این علم بالا باشه

که این روضه‌ها بر پا باشه

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش