سید مجید بنی فاطمه

ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا

405
12
ز يک مشرق نمايان شد دو خورشيد جهان آرا
که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآت جمال حق، دو درياي کمال حق
دو نور لايزال حق، دو شمع جمع محفل ها
دو وجه الله رباني، دو سرّ الله سبحاني
دو رخسار سماواتي، دو انسان خدا سيما
دو عيسي دم، دو موسي يد، دو حُسن خالق سرمد
يکي صادق يکي احمد يکي عالي يکي اعلا
يکي بنيانگر مکتب، يکي آرنده ي مذهب
يکي انوار را مشعل، يکي اسرار را گويا
يکي از مکه انوار رخش تابيد در عالم
يکي شد در مدينه آفتاب طلعتش پيدا
يکي نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر
يکي نور ولايت را ز نو کرد از دمش احيا
رسد آواي قال الصادق و قال رسول
به گوش اهل عالم تا که اين عالم بود بر پا
يکي جان گرامي در دو جسم پاک و پاکيزه
دو تن اما چو ذات پاک يکتا هر دو بي همتا
محمد کيست؟ جانِ جانِ جان عالم خلقت
که گر نازي کند، در هم فرو ريزد همه دنيا
محمد کيست؟ روح پاک کل انبيا در تن
که حتي در عدم بودند بي او انبيا يک جا
محمد کيست؟ مولايي که مولانا علي گويد:
«منم عبد و رسول الله برِ من رهبر و مولا»
محمد از زمان ها پيشتر مي زيست با خالق
محمد از مکان پيموده ره تا اوج اَو اَدني
محمد محور عالم، محمد رهبر آدم
محمد منجي هستي، محمد سيد بطحا
محمد کيست؟ آنکو بوده قرآن دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس به غير از قادر دانا
محمد را کسي نشناخت جز حق و علي هرگز
چنان که جز خدا و او کسي نشناخت حيدر را
وضو گيرم ز آب کوثر و شويم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا
ششم مولا، ششم هادي، ششم رهبر، ششم سرور
که هم درياي شش گوهر بود، هم دُرّ شش دريا
صداقت از لبش ريزد، فصاحت از دمش خيزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
بسي زهّاد و عبّادند بي مهرش همه کافر
بسي عالم، بسي عارف، همه بي نور او اعمي
دو خورشيد منير او هشام و بو بصير او
دو کوه حکمت و ايمان، دو بحر دانش و تقوي
مرا دين نبي، مهر علي و مذهب جعفر
سه مشعل بوده و باشد، چه در دنيا چه در عقبي
در ديگر زنم غير از در آل علي؟ هرگز!
ره ديگر روم غير از ره اين خاندان؟ حاشا!
بهشت من بود مهر علي و مهر اولادش
نه از محشر بود بيمم، نه از نارم بود پروا
سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پيکر
اگر گردم جدا يک لحظه از ذرّيه ي زهرا
از آن بر خويش کردم انتخاب نام «ميثم» را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش