حسن حسینخانی

روی پر جبریل بودم که مرا برد

322
13
روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می‌خواهم اما کربلا برد

جبریل هم در قرب عرشی‌اش نبرده
حظّی که بال فطرس از بام شما برد

ما جای خود دارد سلیمان ها گدات‌اند
هر که رسید از سفره‌ات آب و غذا برد

دارم خجالت می‌کشم از خواهش کم
الطاف تو چه آبرویی از گدا برد

آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
پس آدمیت بود که نام تو را برد

بی‌چاره آن که سنگ آورد و طلا برد
دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود

با درد هم طواف تو را هم ول نمی‌کنم
بالم گر چه سوخته پروانه‌ام هنوز

هر کس ز راه آمد و در زد گرفت و رفت
بی‌چاره من که پشت در خانه‌‌ام هنوز

شب ها به جای خواب به ویرانه می‌روی
من هم همان جزامی ویرانه هم هنوز

دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
مردی زره برد و قبا برد و عبا برد

با این بساطی که درآورده‌ست لشگر
باید که جمعت کرد و بین بوریا برد

کشتی بگیر و باز خودت را به زمین بزن
جان ها فدای این همه حس برادری

این کیست که طوفان شده میل خطر کرده
در کوچکی خود را علمدار دگر کرده

این که برای مادرش مردی شده حالا
خسته شده از بس میان خیمه سر کرده

این کیست که در پیش روی لشگر کوفه
با چه غرور محکمی سینه سپر کرده

آن‌قدر روی پنجره‌ی پایش فشار آمد
تا یک کمی قد خودش را بیشتر کرده

با دیدنش اهل حرم یاد حسن کردند
از بس شبیه مجتبی عمامه به سر کرده

اما تمامی حواسش سمت گودال است
آن‌جا که حتی عمه را هم خون جگر کرده

آن‌جا که دستی بر سر و روی عمو می‌زد
با چکمه نامردی به پهلوی...

از این به بعد خودم دور و برت هستم
من بعد از این پروانه‌ی دور سرت هستم

من در رگم خون علمدار جمل دارم
من مجتبی دوم پیغمبرت هستم

ابن الحسن هستم عمو ابن الحسینم کرد
عبداللهم اما علی اکبرت هستم

دشمن غلط کرده به سمت خیمه ها آید
آسوده باش عمه اگر من لشگرت هستم

گیرم اباالفضل نوامیس تو را کشتند
حالا خودم خدمتگذار معجرت هستم

هر چند مثل من پریشانی گرفتاری
گیسو پریشانی مکن تا مرا داری

عمه رهایم کن مرا مست خدا کردند
اصلا تمامی مرا قالو بلی کردند

عمه بگو در خيمه آيا نيزه‌ای مانده
حالا كه بازوی مرا شير خدا كردند

بعد از غلاف كوچه‌ی تنگ بنی هاشم
دست مرا نذر غريب كربلا كردند

آيا نمی‌بينی چگونه نيزه ميريزند
آيا نمی‌بينی تنش را جا به جا كردند

آيا نمی‌بينی‌ چگونه چكمه هایشان را
بر سينه‌ی گنجينة الاسرار جا كردند

چقدر دیر آمدم تیغی بوسه بر روی مهربانت زد
قاری خوش صدای آل الله چه کسی چکمه بر دهانت زد

این عبای پیمبر است عمو نگذار این قدر کشیده شود
بوسه گاه نبی خداحافظ وای اگر این گلو بریده شود

گر چه دوریم ولی از تو سخن می‌گوییم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی

السلام ای بدن بی کفن کرببلا
سوره‌ی یوسف بی پیرهن کربلا

تو قامتت خمیده شد و عمه‌ام خمید
این سینه‌ات شکسته شد و عمه‌ام شنید

یک نیزه‌ی بلند تو گردن تو دید
تا خیمه ها صدای مناجات تو رسید

هر چند شمر بر دهنت پا گذاشت

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش