حاج محمدرضا طاهری

روضۀ حضرت قاسم

1328
9
خیلی سخته، که آتیش به قلب بابا میزنی
خیلی سخته، ببینم داری دستو پا میزنی

خیلی سخته، که اینجور عموتو صدا میزنی
ای ماهِ رنگ هاله، صبرم دیگه محاله

از نعل اسب‌ها روی، جسمت جای هلاله
مثل اکبر اگرچه، از جسمت کم نمیشه

اما از خاک تن تو، هیچ جوری جمع نمیشه
عمو حسین عمو جان

عمو حسین عمو جان
طوفان داغت بال‌و پر بر هم بریزد

آرامش مژگان تر، بر هم بریزد
بوسه نمیخواهم، من از خیرش گذشتم

میترسم آخر بی‌خبر، بر هم بریزم
آیینه‌ی من کی دلش آمد که اینطور

زیباییت را با تبر، بر هم بریزد
از سنگو نعل اسب، تنها بر می‌آید

که تو را از هر نظر، بر هم بریزد
دورو برم وقت مرب کردنت آه

دیدم تن تو بیشتر بر هم بریزد
بس کن نَکش پا بر زمین

نگذار وقتی آمد به دیدارت پدر، بر هم بریزم
آه قاسمم فکر پریشانی مادر را نکردی

اینک به این وضع است اگر بر هم بریزد
بی‌دردسر با من بیا تا خیمه، باشد

نگذار عمویت اینقدر بر هم بریزد
در هر قدم، از دیدن این قد کشیدن

این پیرمرد خون جگر، بر هم بریزد
با خنده لشگر گفت که کارش تمام است

از او فقط مانده کمر، بر هم بریزد
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش