خطری میکنم از فتنهی شیطان احساس
329
14
- ذاکر: حاج سعید حدادیان
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: شب بیست و چهارم محرم
- سال: 1402
خطری میکنم از فتنهی شیطان احساس
خطر خار جحیمی، به روان گل یاس
در دل آل پیمبر، همه افتاده هراس
شمر آورده اماننامه، برای عباس
کیست عباس؟ امید دل خیرالناس است
کیست عباس؟ گل عشق و ادب و احساس است
شیشه را قصد شکار جگر الماس است
پاسدار حرم الله، اگر عباس است
به نگاهیش عدو، در سقر آواره شود
جگر شمر و امان نامهی او، پاره شود
باز دنیا به سوی حیدر کرار آمد
به سراغ قمر از راه، شب تار آمد
دل شب سوی حرم، شمر ستمکار آمد
به شکار دل عباس علمدار آمد
گفت عباس، ببین بخت تو را همراه است
که اماننامهی تو، خط عبید الله است
چشم عباس که بر شمر ستمکار افتاد
پای تا فرق، چو آهی که برآید ز نهاد
گفت ای کار تو بر آل پیمبر بیداد
به تو و خط و اماننامهی تو، نفرین باد
دور شو، این همه افسانه مخوان در گوشم
به دو عالم، پسر فاطمه را نفروشم
گفت ای لعل لبت تشنه، دلت دریایی
تا به کی پای تو در سلسلهی تنهایی
به تو زیبنده بود، سروری و آقایی
حیف از قدر و جلالت که کنی سقایی
تو امیری، ز چه رو عبد برادر باشی
نزد ما آی، که فرماندهی لشکر باشی
گفت روزی که اذان، بر در گوشم خواندند
همگی بر رخم از اشک، گلاب افشاندند
مات و مبهوت به دیدار جمالم ماندند
همه دور پسر فاطمهام گرداندند
(تا فدای پسر فاطمه گردد هستم
پدرم اشک فشان، بوسه زده بر دستم)۲
گفت ما بوسه گذاریم به خاک پایت
تو یل ام بنینی و قمر سیمایت
چه نیازی به حسین و به بنی الزهرایت
حیف باشد که ز هم قطع شود اعضایت
عوض آن که حسین اشک برایت ریزد
باش با ما که زر سرخ، به پایت ریزد
گفت خاموش، که این بندگیام آقاییست
مَشک بر دوش گرفتم، شرفم سقاییست
با خبر باش که عباس، بَنی الزهرایی است
جگرم سوخته و چشم و دلم، دریایی است
باشد از اسب زمین خوردن من، پروازم
هر چه هستم به حسین بن علی سربازم
من جدا لحظهای از آل پیمبر گردم
بهر حفظ سر و جان، دور ز دلبر گردم
پسر شیر خدا، نیستم اَر برگردم
عشقم این است که دور علیاصغر گردم...
ای فدای شرف دین و مرامت عباس
کوثر از جام نبی باد به کامت عباس
از ولادت به تو بالیده امامت، عباس
تا قیامت ز رُسل باد سلامت، عباس
تو به شهر دل یک خلق، امامت کردی
سر بلند است قیامت که قیامت کردی
نه ز شمشیر نه از تیر، تو را واهمه بود
از ازل، مرغ دلت شیفتهی علقمه بود
زائر پیکر صد پارهی تو، فاطمه بود
آب را با تو به دور حرمت، زمزمه بود
کای شرار عطشت در جگر آب، عباس
آب از شرم لب تشنهی تو، آب عباس
آبها تشنهی داغ لب عطشان تو اند
نخلها سوخته و سر به گریبان تو اند
اشکها وقف تو و زخم فراوان تواند
دستها تا ابدالدهر، به دامان تو اند
چه شود تا ز گنه، نامهی ما پاک کنید
شیعهی دلشده را در حرمت خاک کنید
ای یل ام البنین، وای ابالفضل من
غریبیام را ببین، وای ابالفضل من
خطر خار جحیمی، به روان گل یاس
در دل آل پیمبر، همه افتاده هراس
شمر آورده اماننامه، برای عباس
کیست عباس؟ امید دل خیرالناس است
کیست عباس؟ گل عشق و ادب و احساس است
شیشه را قصد شکار جگر الماس است
پاسدار حرم الله، اگر عباس است
به نگاهیش عدو، در سقر آواره شود
جگر شمر و امان نامهی او، پاره شود
باز دنیا به سوی حیدر کرار آمد
به سراغ قمر از راه، شب تار آمد
دل شب سوی حرم، شمر ستمکار آمد
به شکار دل عباس علمدار آمد
گفت عباس، ببین بخت تو را همراه است
که اماننامهی تو، خط عبید الله است
چشم عباس که بر شمر ستمکار افتاد
پای تا فرق، چو آهی که برآید ز نهاد
گفت ای کار تو بر آل پیمبر بیداد
به تو و خط و اماننامهی تو، نفرین باد
دور شو، این همه افسانه مخوان در گوشم
به دو عالم، پسر فاطمه را نفروشم
گفت ای لعل لبت تشنه، دلت دریایی
تا به کی پای تو در سلسلهی تنهایی
به تو زیبنده بود، سروری و آقایی
حیف از قدر و جلالت که کنی سقایی
تو امیری، ز چه رو عبد برادر باشی
نزد ما آی، که فرماندهی لشکر باشی
گفت روزی که اذان، بر در گوشم خواندند
همگی بر رخم از اشک، گلاب افشاندند
مات و مبهوت به دیدار جمالم ماندند
همه دور پسر فاطمهام گرداندند
(تا فدای پسر فاطمه گردد هستم
پدرم اشک فشان، بوسه زده بر دستم)۲
گفت ما بوسه گذاریم به خاک پایت
تو یل ام بنینی و قمر سیمایت
چه نیازی به حسین و به بنی الزهرایت
حیف باشد که ز هم قطع شود اعضایت
عوض آن که حسین اشک برایت ریزد
باش با ما که زر سرخ، به پایت ریزد
گفت خاموش، که این بندگیام آقاییست
مَشک بر دوش گرفتم، شرفم سقاییست
با خبر باش که عباس، بَنی الزهرایی است
جگرم سوخته و چشم و دلم، دریایی است
باشد از اسب زمین خوردن من، پروازم
هر چه هستم به حسین بن علی سربازم
من جدا لحظهای از آل پیمبر گردم
بهر حفظ سر و جان، دور ز دلبر گردم
پسر شیر خدا، نیستم اَر برگردم
عشقم این است که دور علیاصغر گردم...
ای فدای شرف دین و مرامت عباس
کوثر از جام نبی باد به کامت عباس
از ولادت به تو بالیده امامت، عباس
تا قیامت ز رُسل باد سلامت، عباس
تو به شهر دل یک خلق، امامت کردی
سر بلند است قیامت که قیامت کردی
نه ز شمشیر نه از تیر، تو را واهمه بود
از ازل، مرغ دلت شیفتهی علقمه بود
زائر پیکر صد پارهی تو، فاطمه بود
آب را با تو به دور حرمت، زمزمه بود
کای شرار عطشت در جگر آب، عباس
آب از شرم لب تشنهی تو، آب عباس
آبها تشنهی داغ لب عطشان تو اند
نخلها سوخته و سر به گریبان تو اند
اشکها وقف تو و زخم فراوان تواند
دستها تا ابدالدهر، به دامان تو اند
چه شود تا ز گنه، نامهی ما پاک کنید
شیعهی دلشده را در حرمت خاک کنید
ای یل ام البنین، وای ابالفضل من
غریبیام را ببین، وای ابالفضل من
نظرات
نظری وجود ندارد !