حاج حسین سازور

روزی به پات غم نخورم شب نمی‌شود

144
3
روزی به پات غم نخورم شب نمی‌شود
این دل شکسته صاحب منصب نمی‌شود

مُردن به پای یار، ملاک تَقَرُّب است
پروانه تا نسوخت مُقَرَّب نمی‌شود

حُر را ادب به مرتبه‌ی حُرّیَت رساند
هرگز قفس سرای مودب نمی‌شود

در بارِگاه شاه، یکی جُون می‌شود
هر نوکری، غلامِ مُجَرَّب نمی‌شود

هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست
جز او کسی معلم مکتب نمی‌شود

این روضه‌ها ستون بنای تشیُّع است
مذهب بدون روضه که مذهب نمی‌شود

هرکس که صحبت از تو کند،گریه می کنم
دیوانه پیش خلق مُعَذَّب نمی شود

ما گریه کرده‌ایم ولی هیچ گریه‌ای
مانند گریه بر غم زینب نمی شود

قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه
هر کار می کنند مرتب نمی شود

برخیز یابنَ بوتراب از خاک صحرا
بنگر به حال خواهرت فرزند زهرا

دانم که در گودال خون باشد تن تو
با سر مُهَیّا شد به کوفه رفتن تو

وقتی سرت را از قفا دیدم بریدند
پیراهنت از تنت بیرون کشیدند

دشمن ز عریان کردنت قصدی دگر داشت
از خجلت مادر چنین وضعی خبر داشت

می‌خواست شرمنده کند آل علی را
خاموش در مقتل کند نورِ جَلی را

تو در میان مقتل و من در اسارت
شد دست دشمن باز بی تو بر جسارت

در کربلا امشب شده ساده دو دستور
آن سو هجوم، این سو فرار از خیمه مامور

مشعل به دستان حمله‌ور گشتند از دور
یک مَحرمی در بین این نامحرمان کو؟

دستان غارت‌گر به چادرها رسیده‌ست
سوی حریمت با تفاخرها رسیده‌ست

با قهقهه دنبال دخترها نمودند
با هلهله از خود تشکرها نمودند

وقت فرار از پا یتیمانت فتادند
در گودی خندق اسیرانت فتادند

در خارها مانده سه ساله دختر تو
در خیمه‌ها مانده گل پیغمبر تو

یک سو بدن‌ها در بیابان مانده بی‌سر
یک سو اسیران در به در با دیده‌ی تَر

گوید رباب این غصه را باور ندارد
حالا که آب آزاد شد اصغر ندارد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش