حاج منصور ارضی

راه گم کردم و با بار گناه آمده‌ام

1390
4
راه گم کردم و با بار گناه آمده‌ام
خسته‌ام نیمه‌شب این‌جا به پناه آمده‌ام

رو سیاهم چه کنم با عمل ناچیزم
عمر من طی شده از پرده دَری لبریزم

شب و روزم همه‌جا در پی عصیان بودم
روزی‌ام دادی و هم‌سفره‌ی شیطان بودم

وای بر من که به دوری زِ تو عادت کردم
سال‌ها با همه غیر از تو رفاقت کردم

بنده‌ی نفس شدم در قفس انداخت مرا
نفس آلوده‌ی من از نفَس انداخت مرا

رمقی نیست در این روح به یغما رفته
این چه تقواست که راحت همه‌جا وا رفته ؟

حال آن گریه‌ی آن ندبه‌ی پُر آه چه شد ؟
آن همه اشک و مناجات و سحرگاه چه شد ؟

وای از آتش و ضعف بدنم رحمی کن
من همانم که گدای حسنم رحمی کن

گرچه عمری‌ست که از معصیتم آلودم
سال‌ها گریه کنِ بَزم حسینت بودم

آری دست من خالی و دست کرَمت پُربار است
من امیدم به در خانه‌ی تو بسیار است

تا که نام علی و فاطمه‌ای هست هنوز
پس در خانه‌ی عشق است که باز است هنوز

گرچه این بنده سزاوار کرَم نیست ولی
بار الها به علیٍ به علیٍ به علی

برسانم به حسین بود و نبودم آقاست
لذت ماه مبارک سفر کربُبَلاست

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش