حاج سعید حدادیان

دل سرا پرده‌ی محبت اوست

708
16
دل سراپرده‌ی محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست

من که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست

گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست

من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست

بی خیالش مباد منظر چشم
چون که این گوشه جای خلوت اوست

هر گل نو که شد چمن آرای
اثر رنگ و بوی صحبت اوست

عمه جان یارم از سفر آمد
طبق نور آمده از در

در آتش گرفته را دیدی
سر آتش گرفته را دل کند

قاری نیزه‌ها و طشت طلا
جان به قربان ذکر یا رب تو

من که دندان شیری‌ام افتاد
کو دو دندان تو، چه شد لب تو

سرت از روی طشت زر افتاد
همه دیدنت سوی ما غلتید

مادر من سر تو را برداشت
زخم پیشانی تو را بوسید

با خودم گفتم عاقبت امشب
سبقت از خانواده می گیرم

به لب چوب خورده‌ات سوگند
تا نبوسم تو را نمی‌میرم

نفسم بند آمد از آتش
نفسم سوخت و صدایم سوخت

به کدامین طرف فرار کنم
دامن آتش گرفتو پایم سوخت

کس چه داند که در عزای پدر
شعله‌ی جانگداز یعنی چه

کس چه داند برای طفل اسیر
شتر بی‌جهاز یعنی چه

ناقه عریانو دست من بسته
چون به سرعت تکان تکان می خورد

می تراشید زخم‌های مرا
باد خاکستر منو می‌برد

غنچه‌ی زخم‌ها شکوفا شد
عطر گل را به آسمان افشاند

باد با ریگ‌های سوزاند
ذره ذره مرا سوزاند

خواستم جان دهم به استقبال
روح رفته، آه جانم نیست

بنگر بین هر دو کتف مرا
پوستی روی استخوانم نیست

ز بعد کربلا هم تشنه بودیم
همیشه جنگ آب و آبرو بود

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش