درون سینهیشان کینه در تلاطم بود
138
12
- ذاکر: حاج جواد حیدری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: هیئت هفتگی
- سال: 1402
جان جهان، جهانِ جان ادرکنی
قیوم زمین و آسمان ادرکنی
اِحیاگر صَد دم مسیحا، الغوث
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی
یا صاحب زمان...
درون سینهیشان کینه در تلاطم بود
عزیز من وسط دود و شعلهها گم بود
کنار خانهی ما چند روز بعد هجوم
برای خانهی اهل مدینه هیزم بود
مدینه آتش خود را به جان من انداخت
دلیل گریه ی من خنده های مردم بود
برای دیدن تاثیر ضربه اش آمد
کجا عیادت ضارب سر ترحم بود؟
محلهی خودمان هم محل به من نگذاشت
سلام کردم و هر بار بیعلیکم بود
مراسم شبِ هفتِ زن جوانم آه
درست مثل همان خلوتی سوم بود
سه ماه آخرش از بس ضعیف و لاغر شد
عروس خانهی من بین بسترش گم بود
اگر چه بغض بدی داشت در گلوی خودش
ولی به روی لبش پیش من تبسم داشت
خودش نگفت به من از جراحت پهلوش
لباس تازهی خونیش در تکلم بود
دلیل گریهی شبهای آخر زهرا
حسین و چکمهی شمر و چهل عدد سُم بود
ز بس که از کفنش خون تازه می آمد
ز دست خادمه در رفت غسل چندم بود
(بیش از این زار و پریشانش مکن
مادرم اینجاست عریانش مکن)
****
حسین جان، حسین جان حسین جان
حسین جان حسین جان، عزیزم
دید خواهر تن عریان برادر را گفت:
خواست میدان برود پیرهنی داشت حسین
****
بدنی نیست بگویم بدنت
چادری نیست که سازم کفنت
****
ببین گلچین ظالم وحشیانه
زند بر عمهی ما تازیانه
****
زخمهای او زیاد و اشکهای ما کم است
باز از ما میپذیرد این بضاعت را حسین
حسین...
قیوم زمین و آسمان ادرکنی
اِحیاگر صَد دم مسیحا، الغوث
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی
یا صاحب زمان...
درون سینهیشان کینه در تلاطم بود
عزیز من وسط دود و شعلهها گم بود
کنار خانهی ما چند روز بعد هجوم
برای خانهی اهل مدینه هیزم بود
مدینه آتش خود را به جان من انداخت
دلیل گریه ی من خنده های مردم بود
برای دیدن تاثیر ضربه اش آمد
کجا عیادت ضارب سر ترحم بود؟
محلهی خودمان هم محل به من نگذاشت
سلام کردم و هر بار بیعلیکم بود
مراسم شبِ هفتِ زن جوانم آه
درست مثل همان خلوتی سوم بود
سه ماه آخرش از بس ضعیف و لاغر شد
عروس خانهی من بین بسترش گم بود
اگر چه بغض بدی داشت در گلوی خودش
ولی به روی لبش پیش من تبسم داشت
خودش نگفت به من از جراحت پهلوش
لباس تازهی خونیش در تکلم بود
دلیل گریهی شبهای آخر زهرا
حسین و چکمهی شمر و چهل عدد سُم بود
ز بس که از کفنش خون تازه می آمد
ز دست خادمه در رفت غسل چندم بود
(بیش از این زار و پریشانش مکن
مادرم اینجاست عریانش مکن)
****
حسین جان، حسین جان حسین جان
حسین جان حسین جان، عزیزم
دید خواهر تن عریان برادر را گفت:
خواست میدان برود پیرهنی داشت حسین
****
بدنی نیست بگویم بدنت
چادری نیست که سازم کفنت
****
ببین گلچین ظالم وحشیانه
زند بر عمهی ما تازیانه
****
زخمهای او زیاد و اشکهای ما کم است
باز از ما میپذیرد این بضاعت را حسین
حسین...
نظرات
نظری وجود ندارد !