خوب شد دردم دوا شد
1566
3
- ذاکر: محمدرضا بذری
- سبک: واحد
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: شب سوم محرم
- سال: 1399
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
میخوام همه شهرو چراغون کنم
یه شهر رو به خرابه مهمون کنم
ببوسمت جلو چشای همه
صورتتو ستاره بارون کنم
من قهر نبودم که میگی آشتی
فقط میگم تو که دوستم داشتی
کاشکی منو تنها نمیذاشتی بابای خوبم
بیابونا نمیره از یادم
من خواب بودم از ناقه افتادم
به جون تو صد دفه افتادم بابا خوبم
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
آخر امشب تنت کجاست که میل آغوش کنم
قران بخون با جون و دل گوش کنم
یه کاری کن همه چی یادم بره
کتک های زجر رو فراموش کنم
هی هول داد و منم زمین خوردم
امروز دیگه طاقت نیاوردم
به چادر عمه پناه بردم
پیدام نکرد و حرف بد میزد
به چادر عمه لگد میزد
به جای هرکس که نزد میزد بابا خوبم
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
اه از دنیا دل من سیر شد
از این سه ساله از فراغت پیر شد
یه دخترو صحرای تاریک کجا
دست بزرگ صورت کوچیک کجا
بازار شام محله های شلوغ
شاپرک و کوچه ی باریک کجا
نمیدونم شاید که خواب دیدم
سرت رو تو بزم شراب دیدم
چه اشکی تو چشم رباب دیدم
هنوز لبت پر از رد چوبه
تو چشمای سکینه آشوبه
بذار بمیرم از غمت خوبه بابای خوبم
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
*
شاعر: محمد اسداللهی
***
خوب شد دخترت حاجت روا شد
میخوام همه شهرو چراغون کنم
یه شهر رو به خرابه مهمون کنم
ببوسمت جلو چشای همه
صورتتو ستاره بارون کنم
من قهر نبودم که میگی آشتی
فقط میگم تو که دوستم داشتی
کاشکی منو تنها نمیذاشتی بابای خوبم
بیابونا نمیره از یادم
من خواب بودم از ناقه افتادم
به جون تو صد دفه افتادم بابا خوبم
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
آخر امشب تنت کجاست که میل آغوش کنم
قران بخون با جون و دل گوش کنم
یه کاری کن همه چی یادم بره
کتک های زجر رو فراموش کنم
هی هول داد و منم زمین خوردم
امروز دیگه طاقت نیاوردم
به چادر عمه پناه بردم
پیدام نکرد و حرف بد میزد
به چادر عمه لگد میزد
به جای هرکس که نزد میزد بابا خوبم
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
اه از دنیا دل من سیر شد
از این سه ساله از فراغت پیر شد
یه دخترو صحرای تاریک کجا
دست بزرگ صورت کوچیک کجا
بازار شام محله های شلوغ
شاپرک و کوچه ی باریک کجا
نمیدونم شاید که خواب دیدم
سرت رو تو بزم شراب دیدم
چه اشکی تو چشم رباب دیدم
هنوز لبت پر از رد چوبه
تو چشمای سکینه آشوبه
بذار بمیرم از غمت خوبه بابای خوبم
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
*
شاعر: محمد اسداللهی
***
نظرات
نظری وجود ندارد !