میثم مطیعی

خانه ای در سکوت غوغا بود

613
65
خانه‌ای در سکوت غوغا بود
غصّه از پشت چشم پیدا بود

سینه‌زن زینب و حسین و حسن
نوحه‌خوان اشک و آه مولا بود

نیمه‌ی شب رسید و
دخترکی زیر لب گفت و می‌شنید پدر

یاد مادر بخیر شب می‌گفت
شب بخیر ای فدای تو مادر

اختران چشم‌های خود بستند
شعله بر جان آفتاب زدند

کودکان تا پدر ز خانه رود
همگی خویش را به خواب زدند

رفت از خانه خسته، آهسته
زائری سوی تربت زهرا

تا پدر رفت دخترک برخواست
خانه ناگاه گشت کرب‌وبلا

دخترک گفت روزها باید
ساکت و سر به زیر گریه کنیم

خوب شد تا نیامده بابا
بنشینیم و سیر گریه کنیم

پشت سیلی ز اشک خاطره‌‌ی
چهره‌ی خنده‌روی مادر بود

شانه‌ای بین دست‌های حسن
بین آن چند موی مادر بود

سر زینب به روی پای حسن
آسمان دلش بهاری شد

هاتفی گفت عرش می‌لرزد
باز اشک حسین جاری شد

دیگر عالم خوشی نمی‌بیند
بعد از این دم که گریه کرد حسین

بشنوید از فلک صدای اذان
ناله و اشک و آه و زمزمه را

کاش می‌مردم و نمی‌دیدم
گریه‌های یتیم فاطمه را

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش