حنیف طاهری

خاتم الانبیا رسول خدا که جهانش هزار بار فدا

157
2
خاتم الانبیا رسول خدا که جهانش هزار بار فدا
کرد اعلام بر سر منبر به خلایق ز اصغر و اکبر

که من ای مسلمین نیک‌ خصال
دیدم آزارها به بیست و سه سال

کرده‌ام روز و شب حمایتتان
سنگ خوردم پیِ هدایتتان

ساحرم خوانده‌اید و جادوگر
بر سرم ریختید خاکستر

گاه کردید سنگ بارانم
گه شکستید درِّ دندانم

مثل من از منافق و کفار
هیچ پیغمبری ندید آزار

حال چون می‌روم از این دنیا
اجر و مزدی نخواستم ز شما

جز که با عترتم مودّتتان
حرمت و طاعت و محبتتان

دو امانت مراست بین شما
طاعت از این دو هست، دین شما

این دو از امر داورِ منّان
یکی عترت بوَد، یکی قرآن

این دو با هم چو این دو انگشتند
تا ابد متصل به یک مشتند

کافر است آن کسی که در اقرار
یکی از این دو را کند انکار

چون محمّد ز دار دنیا رفت
روح او در بهشت اعلا رفت

جمع گشتند امت اسلام
تا به زهرا دهند یک انعام

رو سوی بیت کبریا کردند
جای گل، بار هیزم آوردند

گلشان شعله‌های آذر بود
حرمتِ دخترِ پیمبر بـود

دختر وحی را به خانه زدند
بر تن وحی تازیانه زدند

اولین اجر مصطفی این بود
حمله بر بیت آل یاسین بود

اجر دوم نصیب مولا شد
کشته در صبحِ شامِ احیا شد

آنکه عمری چو شمع می‌شد آب
رُخش از خون سر گرفت خضاب

فرق بشکسته و دل صد چاک
مثل زهرا شبانه رفت به خاک

اجر سوم رسید بر حسنش
تیرباران شد از جفا بدنش

تن پاکش به شانۀ یاران
شد به باران تیر گلباران

ولی اجر چهارم بسی فراتر بود
نیزه و تیر و تیغ و خنجر بود

دست ظلم و عناد بگشادند
اجرها بر حسین او دادند

گرگ‌هایش به سینه چنگ زدند
به جبینش ز کینه سنگ زدند

حمله بر جسم پاک او کردند
نیزه در سینه‌اش فرو کردند

بر دل او که جای داور بود
هدیه کردند تیر زهرآلود

تیر مسموم خصم او را کشت
سر به دل برد و شد برون از پشت

کاش در خون خویش می‌خفتم
کاش می‌مردم و نمی‌گفتم

آب‌ها بود مِهر مادر او
ولی تشنه‌لب شد بریده حنجر او

****
وه که این بی حرمتی‌ها زود بود
مادرم در هاله‌ای از دود بود

حبل بر حبل المتین انداختند
مادرم را بر زمین انداختند

****
اختیار از اوست گرچه جبر بست
تو نبستی دست او را صبر بست

****
هر که باشد اهل قبله گو بیا
قبله اینست و منم قبله نما

قبله بهر قبله باشد روی او
کعبه قامت بسته بر ابروی او

آنکه آمد از درون کعبه اوست
تا بدانند اوست مغز و کعبه پوست

تا نکردم سر به سوی آسمان
آسمان را باز کن از ریسمان

گفتم او شمع است و من پروانه‌ام
برنگردم بی علی در خانه‌ام

****
الا ای سر مگر مادر نداری
که سر بر روی خاکستر گذاری

مادرش آمد برای دیدنش
دیدنش بوییدنش بوسیدنش

هرچه دیدم نیست ای مرآت نور
نسبتی وجه خدا را با تنور

****
کوفیان حرمت ما خوب رعایت کردند
بودشان چون خبر از عزت و شأن من و تو

جای من گشت به زندان و تو در کنج تنور
دوش در کوفه چه خوش بود مکان من و تو

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش