حسن حسینخانی

حقا که حقی وبه نظرها نیاز نیست

668
23
حقا که حقی و، به نظرها نیاز نیست
حق را به شاید و به اگرها، نیاز نیست

تو کعبه‌ای، طواف تو پس گردن من است

زنی که مثل تو قبری نداشت، مریم هم
نه او چون که به تو نیز، خاک محرم هم

نشسته‌اند همه، پای دست‌پخت سفره‌ی تو
غیر ذات همه بلکه اسم اعظم هم

همه به سمت تو یا راکعند یا ساجد
اگر غلط نکنم، قبله‌ی دو عالم هم

و جای قبر تو را، هیچکس نمی‌داند
شعیب و حضرت موسی، شیث و آدم هم

قبول کن به علی، سخت سخت می‌گذشت

کاشکی پشت در، منو صدا میکرد
در خونه رو نسوخته وا می‌کرد

کاشکی قبل از اینکه قنفذ برسه
دستشو از شال من جدا می‌کرد

یادمه به هیچ‌کسی امون نداد
زخماشو حتی به من نشون نداد

رو به قبله شد که رو به راه بشم
جونم و تا بخریده جون نداد

ای قبله‌ی علی ز چه رو، رو به قبله‌ای

نه سیلی بت شافع، نه محکمات فدک
نه خاک پوشیه‌ی گیسوان درهم هم

قبول کن به علی سخت سخت می‌گذرد
که نیست بر لب تو، حال یک عزیزم هم

تو کعبه‌ای، طواف تو پس گردن من است
پروانه را به گِرد حَجَرها نیاز نیست

بی بال هم اگر بشوم، باز میپرم
جبریل را به همت پرها، نیاز نیست

حرف و حدیث پشت سرت را، محل نده
توحیدزاده را، به خبرها نیاز نیست

گیرم کسی به یاری‌ات امروز پا نشد
تا هست فاطمه، به دگرها نیاز نیست

من باشم و نباشم فرقی نمی‌کند
تا آفتاب هست، قمرها نیاز نیست

یا اینکه من فدای تو، یا اینکه هیچ کس
وقتی سرم که هست، به سرها نیاز نیست

حرف سپر فروختنت را وسط مکش
دستم که هست، حرف سپرها نیاز نیست

محسن که جای خود، حسنینم فدای تو
وقتی تو بی کسی، به پسرها نیاز نیست

طاقت بیار، دست تو را باز میکنم
گیسو که هست، آه جگرها نیاز نیست

دیوار هم، برای اذیت شدن بس است
دیگر فشار دادن درها، نیاز نیست

حتی اشاره، بار مرا میخرد
این بار شیشه را، به تهاجم نیاز نیست

دستم به دست ضربه‌ی اول، خودش شکست
دست مرا به ضربه‌ی دوم نیاز نیست

حوریه‌ی علی، بدنت را عقب بکش
در سوخته است، پس تنت را عقب بکش

بو میبرند، کوله‌ی بارت شکستنی است
از زیر پا بیا بدنت را، عقب بکش

امروز که لج کرده است میخ لعنتی
از گوشه‌ی در، پیرهنت را عقب بکش

آنقدر فاطمه از دست علی، بوسه گرفت
بعد از آن روز، دگر رفت و کناری افتاد
وقت برگشت به خانه، همه جا خونی بود

وای مادرم مادرم مادرم...

مثل مادر مرده‌ها، گریه کنید
مثل سیلی خورده‌ها، گریه کنید...

اون روز تو کوچه‌های تنگ و باریک
یه عده نامرد، یا دلای تاریک

عالم و به خاک سیاه نشوندن
دل من و مادرم و سوزوندن

از خونمون، تا جلو درب مسجد
با دست بسته، بابامو کشوندن

مثل مادر مرده‌ها گریه کنید
مثل سیلی خورده‌ها گریه کنید

وای مادرم...

یا زهرا یا زهرا...

حسین حسین...

اسمتو بردم زیر بارون، بارون گریه کرد
تربت گذاشتم لای قرآن، قرآن گریه کرد

ذولجناح از قتلگاه اومد، سر می‌کوبید زمین
مصیبت قتل سنگینه، حیوان گریه کرد

بر آنچه رفت به غارت، چشم نداشت کس
اما دل رباب، پیِ گاهواره بود

آزاد شد ولیکن هزار حیف
شد شیردار مادر و، بی شیرخواره بود

سوخته بوده جیگرش، میزدنش
سر شب تا سحرش، میزدنش

پشت خیمه رفته بود گریه کنه
سر قبر پسرش، میزدنش

حرمله گلشنم و ازم گرفت
گل رو دامنمو ازم گرفت

من اگه لالا نگم دق می‌کنم
لالایی گفتنمو ازم گرفت

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش