حسین سیب سرخی

تو را آورده‌ام اینجا که مهمان خودم باشی

78
10
( (تو را آورده‌ام این‌جا، که مهمان خودم باشی) ۲
(شب آخر روی زلف، پریشان خودم باشی) ۲ )۲

(من از تاریکی شب‌های این ویرانه می‌ترسم) ۲
(تو را آورده‌ام خورشید تابان خودم باشی) ۲

(یا اباعبدالله، آقای من)

(پدر نزدیک بود امشب، کنیز خانه‌ای باشم) ۲
به تو حق می‌دهم پاره گریبان خودم باشی

(تو را آورده‌ام این‌جا، که مهمان خودم باشی) ۲
(شب آخر روی زلف، پریشان خودم باشی) ۲

پدر نزدیک بود امشب کنیز خانه ای باشم
به تو حق میدهم پاره گریبان خودم باشی

اگر چه عمه دل تنگ است اما عمه هم راضی‌ست
که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی

(از این پنجاه سال تو، سه سالش قسمت ما شد) ۲
یک امشب را نمی‌خواهی، پدر جان خودم باشی

(تو را آورده‌ام این‌جا، که مهمان خودم باشی) ۲
(شب آخر روی زلف، پریشان خودم باشی) ۲

(سرت افتاد و دستی از مُحاسن‌ها بلندت کرد) ۲
بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی

(سرت را وقت قرآن خواندنت بر طشت کوبیدند) ۲
تو باید بعد از این، قاری قرآن خودم باشی

(تو را آورده‌ام این‌جا، که مهمان خودم باشی) ۲
(شب آخر روی زلف، پریشان خودم باشی) ۲
(حسین)

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش