محمد ابراهیمی اصل

بی‌زره رفت به میدان

182
5
بی زره رفت به میدان، که بگوید حسن است
(ترسی از تیر ندارد، زره‌اش پیرهن است)۲

دست خطّی حسنی داشت که ثابت می‌کرد
سینزده سال به دنبال حسینی شدن است

جان سر دست گرفت و به دل میدان برد
(خواست با عشق بگوید که عمو جانِ من است)۲

ناگهان از همه سو نعره کشیدند، که آی
تیر‌ها پر بگشایید، که او هم حسن است

نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
(راز این تشنه که آماده‌ی دریا شدن است)۲

(یا حسن و یا حسن)۲

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش