بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت
502
18
- ذاکر: حسن حسینخانی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: مناجات با امام زمان (عج)
- سال: 1402
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت
همیشه یار دل من! خدا نگهدارت!
چو اشک بر سر بازار دیده، پای گذار
الا که گرمتر از محشر است بازارت!
نشستهاند به راه و ستادهاند به صف
پیمبران الهی به شوق دیدارت
دستم آبرویم را جلوی مردم برد
به تلافیاش تو دست دگرم را بشکن
پای بیرون بنه پیشانی من سجده کند
بعد از آن مهر نماز سحرم را بشکن
“ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با خبر باش که سر میشکند دیوارش”
اگر ازکوچهی معشوق عبورم دادند
من اگر که نشکستم تو سرم را بشکن
آن قدر این دل من گریه نکرد قفل شده
یک شب جمعه بیا قفل حرم را بشکن
نامه دادم به تو دیروز جوابش نرسید
آه کمتر دل این نامه برم را بشکن
همیشه یار دل من! خدا نگهدارت!
چو اشک بر سر بازار دیده، پای گذار
الا که گرمتر از محشر است بازارت!
نشستهاند به راه و ستادهاند به صف
پیمبران الهی به شوق دیدارت
دستم آبرویم را جلوی مردم برد
به تلافیاش تو دست دگرم را بشکن
پای بیرون بنه پیشانی من سجده کند
بعد از آن مهر نماز سحرم را بشکن
“ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با خبر باش که سر میشکند دیوارش”
اگر ازکوچهی معشوق عبورم دادند
من اگر که نشکستم تو سرم را بشکن
آن قدر این دل من گریه نکرد قفل شده
یک شب جمعه بیا قفل حرم را بشکن
نامه دادم به تو دیروز جوابش نرسید
آه کمتر دل این نامه برم را بشکن
نظرات
نظری وجود ندارد !