با وقار بینظیرت دختر موسی شدی
610
3
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: حضرت معصومه(س)
- مناسبت: ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
- سال: 1399
با وقارِ بینظیرت دخترِ موسی شدی
مریم قدیسهی ذُریهی طاها شدی
یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم
قبلهی عرشی ترین سجادهی دنیا شدی
بوسه بر دست تو، بر سادات واجب میشود
یادگارِ عصمتُ الله بنی الزهرا شدی
در میانه شوره زار قم بهشتی ساختی
مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا شدی
جانمازِ غرقِ نورت، گوشهی عرش خداست
در تقرُّب بر خدا بالا تر از بالا شدی
وحیِ نازل بر لبانت استناد هر حدیث
مثل زهرا مادرت صدیقهی کبری شدی
پیش پایت دیدنی باشد قیامِ موسوی
با جلالِ فاطمی خاتونِ بیهمتا شدی
نازِ چَشمان تو و ذکر فداهای پدر
کو رسول الله ببیند ثانیِ زهرا شدی
خواهر سلطان، در عالم کارِ سلطان میکند
بر حسینِ خانواده زینب کبری شدی
خندهی معصومِ تو آرامش جانِ رضا
بهترین تسکینِ قلبت صوت قرآن رضا
از همین اول دلت گشته گرفتار رضا
بین صحن چَشمهایت نقشِ رخسار رضا
جنس بی قیمت که جایش در حریمِ یار نیست
عشق تو باشد متاعِ نابِ بازارِ رضا
یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رُخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا
در تمام عرصههای بندگی معصومهای
همچنان آیینهای پیداست رفتار رضا
تا میانِ خطبهها تفسیر قرآن میکنی
کاملاً باشد کلامت عین گفتار رضا
آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کِشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا
هر که عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت میشود مَحرم به اسرار رضا
ای کریمه چارهای کن لحظهی جان دادنم
دیدهام روشن شود هنگام دیدار رضا
روز محشر چون گُنَه گردد گریبان گیرِ من
آبرو داری بُوَد کار تو و کار رضا
دلخوشم خاکِ حریم تو نشسته بر سرم
خواهر سلطان شود آخر شفیعِ محشرم
تا که دل را آهِ سینه راهی قم میکند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم میکند
آه چون از دل برآید کارِ آتش میکند
بیمحابا رِخنهای در جانِ هیزم میکند
آن ضریحی که بُوَد گرم طوافش جبرییل
حضرتِ حق قبلهی حاجات مردم میکند
هر که دارد عُقده در دل یادِ قبری گمشده
هر سهشنبه در حریمت نذرِ گندم میکند
با سلامی نم نمِ اشک از دو دیده میچکد
کاسهی خالی ما لبریز از خُم میکنی
نیمه شبها در حرم تا صحن گردی میکنم
ناگهان دل یادِ قبلهگاهِ هفتم میکند
لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رَگانِ تو تلاطم میکند
کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پَریش
جست و جوی یار زیر نیزه و سُم میکند
با وجودی که حدودِ مقتلش را دیده بود
باز هم جسم عزیزِ مادرش گُم میکند
مریم قدیسهی ذُریهی طاها شدی
یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم
قبلهی عرشی ترین سجادهی دنیا شدی
بوسه بر دست تو، بر سادات واجب میشود
یادگارِ عصمتُ الله بنی الزهرا شدی
در میانه شوره زار قم بهشتی ساختی
مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا شدی
جانمازِ غرقِ نورت، گوشهی عرش خداست
در تقرُّب بر خدا بالا تر از بالا شدی
وحیِ نازل بر لبانت استناد هر حدیث
مثل زهرا مادرت صدیقهی کبری شدی
پیش پایت دیدنی باشد قیامِ موسوی
با جلالِ فاطمی خاتونِ بیهمتا شدی
نازِ چَشمان تو و ذکر فداهای پدر
کو رسول الله ببیند ثانیِ زهرا شدی
خواهر سلطان، در عالم کارِ سلطان میکند
بر حسینِ خانواده زینب کبری شدی
خندهی معصومِ تو آرامش جانِ رضا
بهترین تسکینِ قلبت صوت قرآن رضا
از همین اول دلت گشته گرفتار رضا
بین صحن چَشمهایت نقشِ رخسار رضا
جنس بی قیمت که جایش در حریمِ یار نیست
عشق تو باشد متاعِ نابِ بازارِ رضا
یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رُخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا
در تمام عرصههای بندگی معصومهای
همچنان آیینهای پیداست رفتار رضا
تا میانِ خطبهها تفسیر قرآن میکنی
کاملاً باشد کلامت عین گفتار رضا
آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کِشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا
هر که عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت میشود مَحرم به اسرار رضا
ای کریمه چارهای کن لحظهی جان دادنم
دیدهام روشن شود هنگام دیدار رضا
روز محشر چون گُنَه گردد گریبان گیرِ من
آبرو داری بُوَد کار تو و کار رضا
دلخوشم خاکِ حریم تو نشسته بر سرم
خواهر سلطان شود آخر شفیعِ محشرم
تا که دل را آهِ سینه راهی قم میکند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم میکند
آه چون از دل برآید کارِ آتش میکند
بیمحابا رِخنهای در جانِ هیزم میکند
آن ضریحی که بُوَد گرم طوافش جبرییل
حضرتِ حق قبلهی حاجات مردم میکند
هر که دارد عُقده در دل یادِ قبری گمشده
هر سهشنبه در حریمت نذرِ گندم میکند
با سلامی نم نمِ اشک از دو دیده میچکد
کاسهی خالی ما لبریز از خُم میکنی
نیمه شبها در حرم تا صحن گردی میکنم
ناگهان دل یادِ قبلهگاهِ هفتم میکند
لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رَگانِ تو تلاطم میکند
کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پَریش
جست و جوی یار زیر نیزه و سُم میکند
با وجودی که حدودِ مقتلش را دیده بود
باز هم جسم عزیزِ مادرش گُم میکند
نظرات
نظری وجود ندارد !