حاج محمود کریمی

بانوی صبح هستی و خورشید دیگری

96
8
بانوی صبح هستی و خورشید دیگری
خاتون آب هستی و پاک و مطهّری

آری! به انتخاب خدا و گواه او
تنها تویی که لایق عشق پیمبری

در دامن تو مادر عالم، بزرگ شد
شایسته از مقام تو شد شأن مادری

گرد و غبار راه تو، معراج جبرئیل
تفسیر واژه‌واژه‌ی آیات کوثری

بانو! شنیده‌ام که وخیم است حال تو
در کنج خانه گشته‌ای از غصّه، بستری

گرچه کتاب زندگی‌ات رو به آخر است
شأن عیادت از تو، مقام پیمبر است

وقتش شده که دختر خود را صدا کنی
بر روی نازدانه‌ات آغوش وا کنی

وقتش شده که شانه به گیسوی او زنی
با یک‌دو بوسه، درد دلش را دوا کنی

باید دو گوشواره‌ی خود را به او دهی
تا هدیه‌ی عروسی او را ادا کنی

چیزی به عمر خود ز پیمبر نخواستی
وقتش شده از او، طلب یک عبا کنی

از عرش، پنج‌تا کفن آمد برای تو
خوب است اولّین‌کفنش را سوا کنی

رفتی و داغ تو به دلش، کوه غم گذاشت
غصّه شروع شد که دگر مادری نداشت

مادر نداشت، حرف دلش را به او زند
حرف از غمی که مانده میان گلو زند

مادر نداشت در شب جشن عروسی‌اش
تا حرف دخترانه‌ی خود را به او زند

مادر نداشت پشت در، او را صدا کند
ناچار شد به خادمه‌ی خویش، روو زند

پیراهنش گرفت به مسمار و پاره شد
مادر نداشت، پیرهنش را رفو زند

مادر نداشت، زخم تنش را نشان دهد
با یک‌نفر، دم از غم راز مگو زند

زهرا که رفت، نوبت زینب دگر رسید
او می‌دوید و قاتل ارباب، می‌دوید

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش