حاج سعید حدادیان

ای که لبت سوخته، از عطش اصغرت

265
11
ای که لبت سوخته، از عطش اصغرت
می‌رسد از خیمه‌ها، العطش دخترت

ای یل ام البنین، وای ابالفضل من
غریبی‌ام را ببین، وای ابالفضل من...

کسی چه داند چرا، قامت من خم شده
کسی چه داند چه قدر، از بدنت کم شده

وای ابالفضل من...

بعد تو بر خواهرم، ظلم و جسارت شود
خیز و ببین خیمه‌ها، چگونه غارت شود

الا ای پسر حیدر کرار، ابالفضل
تویی شیر حسین ابن علی، رهبر احرار، ابالفضل

تویی قبیله‌ی دل‌های گرفتار، ابالفضل
تویی بر سپه کرببلا، سید و سالار، ابالفضل

تو در روز جزا نیز امیری و علمدار، ابالفضل
تو صد پاره تنی از دم شمشیر شرربار، ابالفضل

تویی وارث شمشیر علی در صف پیکار
تو در دامن گهواره شدی عاشق دلدار

تو را حضرت زهرا شده در علقمه زوار
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان
پسر مظهر یزدان

که بُدی صاحب علم و ادب و بیرق و سجاده
و سیف و حشم
اندر لقبش با لقب ماه بنی هاشم و عباس
علمدار، سپهدار، جهانگیر، جهاندار
ابالفضل

قد علَم کرده پس مردی و مردانگی‌اش
که عموی تو نمرده، دهَمت آب
اگر آب بَود قیمت جانم

ای یل ام البنین، وای ابالفضل من
غریبی‌ام را ببین، وای ابالفضل من

دید کَاَندر حرم خسرو خوبان
همه‌شان سینه‌زنان، مویه کنان، موی پریشان

دل برهنه سوی عباس شتابان
که عمو، چه شود قطره‌ای آبی برسانی به لب سوختگان

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش