حاج حسین سازور

ای بی‌سری که سربه سر غم گذاشتی

372
12
ای بی‌سری که سر به سر غم گذاشتی
وقتی تو سَروری ز سَران هم سَریم ما

بر روی ذبح تو چِقَدر شمر کار کرد
لطمه‌زنانِ کُندی آن خنجریم ما

بعد از تو وای بر حرمِ بی‌پناهِ تو
دلواپسِ کم‌آمدن معجریم ما

چه باید گفت با آن‌کس که می‌دانی نمی‌ماند
به میدان می‌روی و حرف چندانی نمی‌ماند

پیاده شو رقیه را بغل کن این دَمِ آخر
به تو بدجور وابسته است می‌دانی نمی‌ماند

امان از اشکِ بی‌موقع تو را واضح نمی‌بینم
مجالی غیر از این دیدارِ پایانی نمی‌ماند

چه با حسرت رباب آن‌سو به تو خیره شده، بنگر
که عشقِ عاشق و معشوق، پنهانی نمی‌ماند

برایت گریه خواهم کرد آن‌گونه که بعد از این
سخن از یوسف و یعقوب و کنعانی نمی‌ماند

تو تنها نیستی، اذنم دهی شمشیر می‌گیرم
که با جنگاوری‌ام مرد میدانی نمی‌ماند

اگر رُخسَت دهی گودال را جارو کنم با پلک
که بعد از رفتنت از گریه مژگانی نمی‌ماند

بمان پیشم، مرا با رفتنت از من مگیر ای من
به جان گفتم بدون یار می‌مانی، نمی‌ماند

‌این شب آخری چه زود می‌گذره
شب وداع عاشف و دلبزا

عزیز من نوبتیم که باشه
نوبت اون وصیته مادره

اجازه می‌دی که روتو ببوسم
این دَم آخری تو رو ببوسم

بذار به جای علی و فاطمه
با گریه زیر گلوتو ببوسم

امشبمون ایشالله فردا نشه
خیمه‌ی ما بدون سقا نشه

رباب داره خدا خدا می‌کنه
حرمله پاش به خیمه‌ها وا نشه

برو ولی به فکر خواهرت باش
به فکر گریه‌های دخترت باش

دیگه سفارش نکنم عزیزم
مراقب رگای حنجرت باش

اگه بری من می‌مونم با کوفه
کینه داره از پدر ما کوفه

باشه برو ولی نگفتی آخر
با حرمله چطور برم تا کوفه

بگو که بسته با طناب نمی‌شم
وارد مجلس شراب نمی‌شم

حریف شام و کوفه می‌شم اما
حریف گریه‌ی رباب نمی‌شم

الهی غصه‌های سخت نبینم
سرت رو بالای درخت نبینم

دعا بکن تو مجلس شرابش
پا رو سرت پایین تخت نبینم

جداییِ از یارم پایان تقدیر من است
در این شبِ آخر هجران دامن‌گیر من است

با این دخترها چه کنم
با خیلِ زن‌ها چه کنم
با خیره‌سرها چه کنم

وای از غریبی یا حسین...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش