این زن که مطلع غزلی بینشانه بود
571
4
- ذاکر: میثم مطیعی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت خدیجه (س)
- مناسبت: وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
- سال: 1399
این زن که مطلع غزلی بی نشانه بود
مانند آسمان خدا بیکرانه بود
هرگز قریش مثل خدیجه به خود ندید
او در میان مردم مکه، یگانه بود
گوهرشناس بود، بر این باورم که او
سرمست عشق بود، تجارت بهانه بود
درشرح حال دختر او میتوان نوشت
آن بی نشانهای، که خدا را نشانه بود
از لحظه های روشن پرواز باز ماند
هر کس به فکر راحتی و آب و دانه بود
در راه دوست با دل و جان از خودش گذشت
عمری برای دین خدا پشتوانه بود
رخصت نشد نظاره کند روز فتح را
روزی که روز معجزهی موریانه بود
تنها زنی که عشق رسول خدا شد اوست
تنها خدیجه بود و باقی فسانه بود
بر همسران دیگر احمد مقدّم است
تنها خدیجه است، که بانوی اعظم است
آمد که از رسول خدا دلبری کند
بر کل مؤمنین جهان سروری کند
آرام جان احمد مختار شد، که او
در سایه اش بماند و پیغمبری کند
قسمت شد او که سیدهی اهل عالم است
از کودکی برای علی، مادری کند
آمد علی به خاطر این که خدای عشق
او را برای زهره فقط مشتری کند
باید به آستان خدیجه دخیل بست
تا روضه های فاطمه را کوثری کند
شمس وجود اوست که باید در آسمان
خورشید را از این همه ظلمت بری کند
بخت مرا زلال تر از نور ناب کرد
با او خدا دعای مرا مستجاب کرد
هرگز زنی شبیه به این زن اصیل نیست
جز او زنی مجلله در کل ایل نیست
او چشمه سار کوثر و دریای بندگیست
در وصف او نیاز به بحر طویل نیست
بتهای جاهلیت اعراب را شکست
این زن که از تبار کسی جز خلیل نیست
هرشب خدا به محضر او میکند سلام
پس جایگاه عالی او بی دلیل نیست
این زن خدیجه است، خدیجه که در جهان
صبری شبیه صبر جزیلش جمیل نیست
زهرا و زینب از خود او ارث بردهاند
در نسل او صبورتر از این قبیل نیست
باید به نام نامی او اقتدا کنند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
سرچشمه ی زلال ولایت خدیجه است
طبق حدیث، ظرف امامت خدیجه است
تنها زنی که بوده پس از احمد و علی
در اولین نماز جماعت خدیجه است
تنها زنی که در شب معراج، کردگار
براو سلام کرده به جرأت، خديجه است
تنها زنی که همسر و همسرّ مصطفی است
در قبل و بعد لحظهی بعثت، خدیجه است
تنها زنی که کرده از اسلام از نخست
باجان و مال خویش حمایت خدیجه است
تنها زنی که بعد وفاتش پیامبر
از روزگار کرده شکایت، خدیجه است
مادربزرگ طاهرهی یازده امام، مادربزرگ حضرت حجت، خدیجه است
جز او برای اهل زمین تکیه گاه کیست؟
تنها پناهگاه من بی پناه کیست؟
یا فاطمه من عقدهی دل وا نکردم
گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
ایزد تو را نجابت بی انتها نوشت
نام تو را کنار رسول خدا نوشت
در آیهی لِیُذهِبَ عَنکُم تو را ستود
دربارهی طهارت تو اِنَما نوشت
همراه نام پنج تن ازابتدا خدا
بر ساق عرش نام بلند تو را نوشت
هر کس قنوت دست تو را دید و درک کرد
از جاریِ نیایش غار حِرا نوشت
گفتند بعد تو، که خدیجه پسر نداشت
هر کس رسید از اگر و از چرا نوشت
اما خدا به کوری چشم حسودها
از چشمه سار کوثر آل کِسا نوشت
از دختری که مرکز پرگار خلقت است
از دختری که هر که از او گفت یا نوشت
بی اختیار از نفس افتاد و پا نشد
یک لحظه از مصیبت زهرا جدا نشد
انگشتر عقیق، یمن را میآورد
نام اویس، نام قَرَن را میآورد
شاعر دوباره با صلوات و سلام و ذکر
از آن دیار بوی وطن را میآورد
مادر بزرگ، حوصله کن چون برای تو
جبریل از بهشت، کفن را میآورد
بعد از تو در مباهله یک روز مصطفی
همراه خود حسین و حسن را میآورد
در روز حشر فاطمه، آن پارهی تنت
مظلوم پاره پاره بدن را میآورد
باز این چه شورش است که با شعر محتشم
حال و هوای سینه زدن را میاورد
احساس میکنم که دوباره محرم است
آری عزای مادر گلهای عالم است
پشت سر مرقد مولا، روبه رو جاده و صحرا
بدرقه با خود حیدر، پیش رو حضرت زهرا
هر کی اینجا هر چی داره، نذر حسین کرده
هر ستونی که رد میشیم سیل جوونمردِ
یا حسین لبیک یا حسین لبیک یا حسین یابن زهرا...
(کنار قدمهای جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ستونهای این جاده را ما، به شوق حرم میشماریم)۲
شبیه رباب و سکینه، برای شما بیقراریم
از این سختی و دوری راه ، به شوق تو باکی نداریم
ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد
سقای حسین، سید و سالار نیامد، علمدار نیامد
امشب حرم آل علی اب ندارد، علمدار ندارد
مانند آسمان خدا بیکرانه بود
هرگز قریش مثل خدیجه به خود ندید
او در میان مردم مکه، یگانه بود
گوهرشناس بود، بر این باورم که او
سرمست عشق بود، تجارت بهانه بود
درشرح حال دختر او میتوان نوشت
آن بی نشانهای، که خدا را نشانه بود
از لحظه های روشن پرواز باز ماند
هر کس به فکر راحتی و آب و دانه بود
در راه دوست با دل و جان از خودش گذشت
عمری برای دین خدا پشتوانه بود
رخصت نشد نظاره کند روز فتح را
روزی که روز معجزهی موریانه بود
تنها زنی که عشق رسول خدا شد اوست
تنها خدیجه بود و باقی فسانه بود
بر همسران دیگر احمد مقدّم است
تنها خدیجه است، که بانوی اعظم است
آمد که از رسول خدا دلبری کند
بر کل مؤمنین جهان سروری کند
آرام جان احمد مختار شد، که او
در سایه اش بماند و پیغمبری کند
قسمت شد او که سیدهی اهل عالم است
از کودکی برای علی، مادری کند
آمد علی به خاطر این که خدای عشق
او را برای زهره فقط مشتری کند
باید به آستان خدیجه دخیل بست
تا روضه های فاطمه را کوثری کند
شمس وجود اوست که باید در آسمان
خورشید را از این همه ظلمت بری کند
بخت مرا زلال تر از نور ناب کرد
با او خدا دعای مرا مستجاب کرد
هرگز زنی شبیه به این زن اصیل نیست
جز او زنی مجلله در کل ایل نیست
او چشمه سار کوثر و دریای بندگیست
در وصف او نیاز به بحر طویل نیست
بتهای جاهلیت اعراب را شکست
این زن که از تبار کسی جز خلیل نیست
هرشب خدا به محضر او میکند سلام
پس جایگاه عالی او بی دلیل نیست
این زن خدیجه است، خدیجه که در جهان
صبری شبیه صبر جزیلش جمیل نیست
زهرا و زینب از خود او ارث بردهاند
در نسل او صبورتر از این قبیل نیست
باید به نام نامی او اقتدا کنند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
سرچشمه ی زلال ولایت خدیجه است
طبق حدیث، ظرف امامت خدیجه است
تنها زنی که بوده پس از احمد و علی
در اولین نماز جماعت خدیجه است
تنها زنی که در شب معراج، کردگار
براو سلام کرده به جرأت، خديجه است
تنها زنی که همسر و همسرّ مصطفی است
در قبل و بعد لحظهی بعثت، خدیجه است
تنها زنی که کرده از اسلام از نخست
باجان و مال خویش حمایت خدیجه است
تنها زنی که بعد وفاتش پیامبر
از روزگار کرده شکایت، خدیجه است
مادربزرگ طاهرهی یازده امام، مادربزرگ حضرت حجت، خدیجه است
جز او برای اهل زمین تکیه گاه کیست؟
تنها پناهگاه من بی پناه کیست؟
یا فاطمه من عقدهی دل وا نکردم
گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
ایزد تو را نجابت بی انتها نوشت
نام تو را کنار رسول خدا نوشت
در آیهی لِیُذهِبَ عَنکُم تو را ستود
دربارهی طهارت تو اِنَما نوشت
همراه نام پنج تن ازابتدا خدا
بر ساق عرش نام بلند تو را نوشت
هر کس قنوت دست تو را دید و درک کرد
از جاریِ نیایش غار حِرا نوشت
گفتند بعد تو، که خدیجه پسر نداشت
هر کس رسید از اگر و از چرا نوشت
اما خدا به کوری چشم حسودها
از چشمه سار کوثر آل کِسا نوشت
از دختری که مرکز پرگار خلقت است
از دختری که هر که از او گفت یا نوشت
بی اختیار از نفس افتاد و پا نشد
یک لحظه از مصیبت زهرا جدا نشد
انگشتر عقیق، یمن را میآورد
نام اویس، نام قَرَن را میآورد
شاعر دوباره با صلوات و سلام و ذکر
از آن دیار بوی وطن را میآورد
مادر بزرگ، حوصله کن چون برای تو
جبریل از بهشت، کفن را میآورد
بعد از تو در مباهله یک روز مصطفی
همراه خود حسین و حسن را میآورد
در روز حشر فاطمه، آن پارهی تنت
مظلوم پاره پاره بدن را میآورد
باز این چه شورش است که با شعر محتشم
حال و هوای سینه زدن را میاورد
احساس میکنم که دوباره محرم است
آری عزای مادر گلهای عالم است
پشت سر مرقد مولا، روبه رو جاده و صحرا
بدرقه با خود حیدر، پیش رو حضرت زهرا
هر کی اینجا هر چی داره، نذر حسین کرده
هر ستونی که رد میشیم سیل جوونمردِ
یا حسین لبیک یا حسین لبیک یا حسین یابن زهرا...
(کنار قدمهای جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ستونهای این جاده را ما، به شوق حرم میشماریم)۲
شبیه رباب و سکینه، برای شما بیقراریم
از این سختی و دوری راه ، به شوق تو باکی نداریم
ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد
سقای حسین، سید و سالار نیامد، علمدار نیامد
امشب حرم آل علی اب ندارد، علمدار ندارد
نظرات
نظری وجود ندارد !