ابتا یا حسین
209
3
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: نوحه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: ماه صفر
- سال: 1402
ابتا یا حسین...
من تو خیمه خواب بودم
نیزهها تو رو بردن
اینقدر اذیتم کردند
گریمو درآوردند
بابا صورتم خیلی ورم کرده
هر کس منو دیده مسخرم کرده
هی داد زدم بابامو میخوام
دورم خبر داری کیا هستند
دستای کوچیکم رو بد بستند
اینها النگو نیست تو دستام
حال سه سالتو حسابی جا آوردی
به خونمون خوش اومدی صفا آوردی...
گونههای من لیل و
گیسوان من فجره
گوشوارۀ من گم شد
میدونم پیش زجره
سیلیه دلیل گوش سنگینم
عمه رو دیگه درست نمیبینم
بد زد الهی خیر نبینه
میگم نزن اما خیلی بی رحمه
فرق دختر و پسر نمیفهمه
محکم با چکمه زد تو سینه
برای زخمای تنم دوا آوردی
به خونمون خوش اومدی صفا آوردی...
فکر هرچی میکردم
الا کوچه و بازار
دوست داری بگم چی شد
از دروازه تا دربار
تو نبودی حاهای جدید رفتم
بی مقنعه مجلس یزید رفتم
حرفای تند و تیز شنیدم
یه صحنه بابا خیلی تکونم داد
یک نفر بلند شد و نشونم داد
بار اوله کنیز شنیدم
بیا در انتهای ماجرایم
کنیزی را تو معنی کن برایم
****
(آن کس که زد نقاب حلالش نمیکنم) ۲
خندید بی حساب حلالش نمیکنم
چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم
فریاد زد نخواب حلالش نمیکنم
از موی سر گرفت مرا و بلند کرد
میبرد با شتاب حلالش نمیکنم
حتی به اسب لعینش خوب آب داد
بر ما نداد آب حلالش نمیکنم
خیلی مرا کنار رباب و سرت زده
جان تو و رباب حلالش نمیکنم
هر جور بود بی ادبی کرد با سرت
با چوب و با شراب حلالش نمیکنم
من تو خیمه خواب بودم
نیزهها تو رو بردن
اینقدر اذیتم کردند
گریمو درآوردند
بابا صورتم خیلی ورم کرده
هر کس منو دیده مسخرم کرده
هی داد زدم بابامو میخوام
دورم خبر داری کیا هستند
دستای کوچیکم رو بد بستند
اینها النگو نیست تو دستام
حال سه سالتو حسابی جا آوردی
به خونمون خوش اومدی صفا آوردی...
گونههای من لیل و
گیسوان من فجره
گوشوارۀ من گم شد
میدونم پیش زجره
سیلیه دلیل گوش سنگینم
عمه رو دیگه درست نمیبینم
بد زد الهی خیر نبینه
میگم نزن اما خیلی بی رحمه
فرق دختر و پسر نمیفهمه
محکم با چکمه زد تو سینه
برای زخمای تنم دوا آوردی
به خونمون خوش اومدی صفا آوردی...
فکر هرچی میکردم
الا کوچه و بازار
دوست داری بگم چی شد
از دروازه تا دربار
تو نبودی حاهای جدید رفتم
بی مقنعه مجلس یزید رفتم
حرفای تند و تیز شنیدم
یه صحنه بابا خیلی تکونم داد
یک نفر بلند شد و نشونم داد
بار اوله کنیز شنیدم
بیا در انتهای ماجرایم
کنیزی را تو معنی کن برایم
****
(آن کس که زد نقاب حلالش نمیکنم) ۲
خندید بی حساب حلالش نمیکنم
چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم
فریاد زد نخواب حلالش نمیکنم
از موی سر گرفت مرا و بلند کرد
میبرد با شتاب حلالش نمیکنم
حتی به اسب لعینش خوب آب داد
بر ما نداد آب حلالش نمیکنم
خیلی مرا کنار رباب و سرت زده
جان تو و رباب حلالش نمیکنم
هر جور بود بی ادبی کرد با سرت
با چوب و با شراب حلالش نمیکنم
نظرات
نظری وجود ندارد !