حسین محمدی فام

آه از غم فراق و شفای نداشته

104
1
آه از غم فراق و شفای نداشته
فریاد می‌زنم به نوای نداشته

راحت رسید و سخت مرا تازیانه زد
دردسر است قُوّتِ پای نداشته

رخت اسیری است تن چاره‌ای نبود
شرمنده‌ام ز رخت عزای نداشته

عباس کو بلند کند از زمین مرا
پای مرا شکست عصای نداشته

امشب به خاک سرد سرم را گذاشتم
من را کجا کشید سرای نداشته

گفتم نکش حجاب سرم را کشید و برو
ماییم داغِ مقنعه‌های نداشته

لطف تو بود موی سپیدم عیان نشد
خون گلو به جای حنای نداشته

با دست‌های بسته قنوتم مصیبت است
خون گریه کن به دست دعای نداشته

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش