حسن حسینخانی

آن روز که تو وارد ایران شدی

89
3
آن روز که تو واردِ ایران شدی بی‌بی
مانندِ خورشیدِ فَلَک، تابان شدی بی‌بی

تفسیرِ نَصِّ آیه‌ی قرآن شدی
در خانه‌ی ایرانیان مهمان شدی

شکرِ خدا شأنِ مقامت حفظ شد آن روز
اَلحمدللّٰه احترامت حفظ شد آن روز

آبی تکان خورده‌ست آیا در دلت؟ هرگز!
پای حرامی شد رکابِ مَحمِلت؟ هرگز!

چشمانِ شورِ بی‌حیا شد مشکلت؟ هرگز!
بازارِ قُم گردیده آیا قاتلت؟ هرگز!

سَهمِ دلِ رنجورِ تو غَم شد؟ نشد در قُم
از مَعجرت یک تارِ نَخ هم کم نشد در قُم

آیا تمامِ گُلشنت در یک زمان پژمرد؟
تیزیِ سنگِ شام بر پیشانیِ تو خورد؟

اَصلاً طنابِ شمر تا این‌جا تو را آزرد؟
خورجینی آیا هستی‌ات را در تَنوری برد؟

با خنده‌های نِیزداری پَست باریدی؟
رَأسِ برادر را سَرِ سَرنیزه‌ای دیدی؟

زینب میانِ شهرِ پُرنیرنگ گیر افتاد
زینب میانِ قومِ بی‌فرهنگ گیرافتاد
****
بگشا ز خواب دیده و بنگر که از عراق
چونم به شام می‌بَرَد این قومِ بی‌تمیز

زینب بَرَد بِضاعَتِ مُزجات، جان به کَف
آورده با ترانه‌ی "یا اَیُّهَا العزیز"

لَختی چو با برادرِ خود شَرحِ راز کرد
رو بر نجف نمود و درِ شِکوه باز کرد

کِای‌ گوهری که چون تو نَپَرورده نُه صدف
پروردگانت زار و تو آسوده در نجف

داری خبر که نورِ دو چشمِ تو شد شهید؟
افتاده شاهبازِ تو از شَرفه‌ی شَرَف

تو ساقیِ بهشتی و کوثر به دستِ توست
این کودکانِ زارِ تو از تشنگی تَلَف

تا کِی جوارِ نوح، لبِ نوحه بَرگُشاد
اِی دستگیرِ خَلق، نگاهی به این طَرَف
****
بَهرِ مرگم رُطَب فرستادند
صدقه‌ شد نَصیبِ مریم‌تر

همه را می‌زدند در بازار
عمه را می‌زدند محکم‌تر
****
به شب میانِ بیابان نرفته بودم و رفتم
به جستجوی یتیمان نرفته بودم و رفتم

زنی ز هاشمین تا کنون اسیر نبوده‌ست
به کوفه گوشه‌ی زندان نرفته بودم و رفتم

به دوش، جسمِ دو دختر نبُرده بودم و بُردم
کتک ز شمر و سنان من، نخورده بودم و خوردم

به قَتلِگه به من و دخترت چه شد همه دیدند
که زنده زنده کنارت نمُرده بودم و مُردم

هزار رنگِ پریده، ندیده بودم و دیدم
شَفَق به ماه چکیده، ندیده بودم و دیدم

ندیده بودم و دیدم، محاسنت همه در خون
به داس، یاسِ بُریده، ندیده بودم و دیدم
****
ما را به جَبر هم که شده سَر به راه کن
خِیری ندیده‌ایم از این اختیارها
****
از طَعن‌های مَرد و زن و لعنِ خاصه‌ها
خَطّاب زاده‌ای کُنَدَم خارجی خَطاب
****
چون چاره نیست می‌روم و می‌گذارمت
اِی پاره‌پاره تَن به خدا می‌سپارمت

حسینیم وای، حسینیم وای....
****
حق لَگدمالِ سِتم‌وَرزیِ باطل شده بود
دخترِ فاطمه در بَندِ اَراذل شده بود

خبر آن نیست که اَموال به غارت رفته
خبر این است که خانم به اسارت رفته

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش